آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

اولین روز سال 92

امروز اولین روز سال 92 هست. دیشب خیلی بد خوابیدی و بینیت گرفته بود. و هی پا میشدی و شیر هم نمیخوردی. صبح هم 6 بیدار شدی و 8 خوابوندمت. وقتی اومدم پیشت بخوابم دیدم تنت خیلی داغه و مجبور شدم تو خواب آروم آروم پاشویت کنم. وقتی خیالم راحت شد که حرارت بدنت عادی شده خوابیدم پیشت. وقتی بیدار شدی خیلی بهتر بودی شکر خدا. اینم از اولین شب سال 92. با تب وحالت سرما خوردگی شروع شد. امیدوارم سرمات شدید نشه و همینجا خوب شده باشه. اینم چند تا عکس: بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید. ...
1 فروردين 1392

تبریک سال 1392

  امروز 29 اسفنده و فردا چهارشنبه 30 اسفنده و آخرین روز از سال 1391. سال 1391 از بهترین سالهای عمرم بود. من و همسر عزیزم تو سال 90 از خدا یه نینی خواستیم و به محض خواستنمون خدا یه فرشته از فرشته های آسمونیش رو زمینی کرد و اون فرشته شد آرشیدا کوچولوی ما. که روز 12 فروردین 91 از تو شکم مامانی پرید توی بغلش.همون که نفس مامان و بابا به نفسش بنده و با دیدن یه خراش کوچیک روی بدنش قلبشون تیر میکشه. همون دختری که وقتی بدنیا اومد انقدر کنجکاو محیط اطراف بود که اولین شب زندگیش رو توی بیمارستان نخوابید و به قول مادر جونش همش چشاش باز بود و دور و ور رو میپایید. الان این خورشید آریایی ما دیگه راه میره. در آستانه ی...
29 اسفند 1391

شیطونک من

عسل مامان امروز 11 ماه و 9 روزشه. 21 روز مونده تا اولین زادروز تولد خورشید زندگی ما. امروز مامان و بابام سرکار هستن و منو آرشیدا با هم تنها بودیم. دخمل خوبی بود. فقط سوپشو نخورد و اذیتم کرد. با هم رفتیم حموم. و اولین بار بود که توی حموم با آرشیدا منم خودم رو شستم. همیشه اول خودم حموم میکردم و بعد آرشیدا رو میاوردم تو حموم. با تعجب بهم نگاه میکرد وقتی سرم کفی بود و میشستمش. خلاصه اون تو وان آب بازی کرد تا منم خودم رو شستم. دخترم دیگه حسابی بزرگ شده و از پس خودش برمیاد. امروز براش حلوا و مسقطی درست کردم که تو میان وعده ها بهش بدم. داشتم ظرفا رو میشستم که اومد تو آشپزخونه و کابینت رو باز کرد. ...
21 اسفند 1391

مدل جدید شست پا خوری

آرشیدا جونم بابایی چند روز دیگه میاد و ما 3 تایی میریم ددرا. واسه اومدن بابات لحظه شماری میکنم عزیزم. میدونم توام دلت خیلی تنگه براش. از اینکه هروقت فیلمش رو میبینی میخندی و دستت رو دراز میکنی سمتش معلومه. این روزها دوباره بداخلاق و کم خواب و کم اشتها شدی. فکر کن چقدر مورد داری به قول خاله ریحان ستاره دار شدی. جیگر من رو خون میکنی تا 2 قاشق غذا بخوری. آخرش هم غذا میره توی سطل آشغال و شما پیروز میشی. دیروز نشسته بودی خم شدی و شست پاتو خوردی منم غش کردم از خنده. شمام از خنده من خندیدی. از دیروز تا میای پاتو بخوری قبلش میخندی و به من نگاه میکنی. فدات بشم بلای من. دیروز که تو کوچمون عروس داماد آورده بودن...
20 اسفند 1391

رویش چهارمین مروارید

پریشب خیلی بد خوابیدی. 11 شب خوابیدی و 1 بیدار شدی و به هیچ وجه زیر بار خوابیدن نرفتی و مجبور شدم برقا رو روشن کنم و باهات بازی کنم تا 4.5 که دیدم خیلی چشمات رو میمالی به زور و گریه خوابوندمت. طبق عادت دندونهای قبلیت و تب چند روز پیشت حدس زدم که باید فردا منتظر دندون جدیدت باشم. و همون طور که حدس زده بودم فردا (16 اسفند)دیدم تیزی دندون چهارمت( بالا سمت راست) زده بیرون. اون شبش هم خوابت خوب نبود و دیشب رو بعد از 2 شب خوب خوابیدی شکر خدا. الان 4 تا دندون داری که هر کدوم یه اندازه هستن. چون با هم در نیومدن. ایستادنت خیلی بیشتر شده و راه رفتنت هم همون 4 تا قدم رو روزی چند بار میری. ولی اگه یه دستت رو بگیرم قش...
18 اسفند 1391

11 ماهه شیرین ما

دختر ناز مامان 11 ماهه شد. شیرینتر و بامزه تر از همه عمرش شده. خیلی بلا شده و کلی از کاراش میخندیم. میره قایم میشه پشت در و بغل مبل و وقتی دنبالش میگردیم و صداش میکنیم با ذوق توی چشممون نگاه میکنه تا نگاهش کنیم و با جیغ بگیم پیدات کردم. بعد کلی خوشحالی میکنه و تموم وجودش میخنده. مامان فدای خنده هاش که زندگی میده بهم. راستی یه خبر مهم اینکه روز جمعه 11 اسفند در سن 10 ماه و 29 روزگی یعنی آخرین روز از ماه دهم زندگیش اولین قدمهاش رو برداشت و صندلی رو ول کرد و 3 قدم کوچولو اومد جلو تا بپره بغل مامانیش. من و باباش کلی ذوق کردیم و بغلش کردیم و فشارش دادیم. بعدش هر کاری کردیم که ب...
13 اسفند 1391

رویش سومین مروارید آرشیدا

امروز سومین مروارید آرشیدا هم از صدفش بیرون اومد و به ما خودنمایی کرد. دخملی دومین دندون پایینش هم درومد شکر خدا. دندونهاش رو به ترتیب یکی پایین و یکی بالا دراورده تا حالا. الان نوبت بالاییه. دیشب عمه سمیش پیشمون بود و 2 ساعتی پیش عمه جونش بود و من و بابایی رفتیم خرید. مثلا خوابوندیمش و رفتیم ولی مثل اینکه بعد از رفتن ما بیدار شده بود و حسابی شیطونی کرده بود تا ما بیایم. شب هم همینطور با عمه بازی میکرد و اصلا فکر خواب و خوراکش نبود. هر کاری کردم شیر نخورد و وقتی بغلش کردم که شیر بخوره منو زد. باباش هم دعواش کرد که چرا این کارو کردی و خانم با گریه شروع به شیر خوردن کرد و همونجا خوابش برد. جای مبلها ...
7 اسفند 1391

آرشیدا نینی کاتوری میشود

یه سلام گرم و  یه عذر خواهی بابت تاخیری که در گذاشتن این پست داشتیم.   این روزا خیلی سرمون شلوغ بود. اومدن بابایی آرشیدا و خریدهای عید و خریدهای تولد دخملی و اومدنمون به شمال و ....   خلاصه همش درگیر بودیم و نشد بیایم خبرهای جدید رو بهتون بدیم.   آ رشیدا جوجو  با اومدن بابایی دومین دندونش که دندون بالایی از سمت چپ میشه رو دراورد. والان فکر کنم که بغلیش هم قصد بیرون اومدن داره چون لثش متورم شده.   دخملی داره حسابی دندون دار میشه. یه مدت خیلی بی اشتها بود و هیچی نمیخورد حتی شیر مامانی رو.   دیگه حسابی ما رو حرص میداد و بداخلاقی میکرد سر این دندونهای ...
2 اسفند 1391

آرشیدا و صبا جون

امروز که اولین روز از ماه یازدهم زندگی آرشیداست. دختر خاله من( مریم جون) اومدن خونمون. مریم جون یه دختر خانم داره به اسم صبا جون که الان کلاس پنجمه و بعد از آرشیدا و پریا جون کوچیکترین عضو خانواده مادری منه. آرشیدا خیلی باهاش جور شده بود و کلی با هم بازی کردن تا جایی که کوچولوی ما حسابی خسته شده بود و خوابش میومد ولی نمیخواست بخوابه و فرصت رو از دست بده. خلاصه به زور خوابوندیمش و یه چرت 1 ساعته زد. اینم چند تا عکس از آرشیدا و صبا جون:   ...
13 بهمن 1391

10 ماهگی مبارک

آرشیدای ناز من امروز 10 ماهه شد. بردمت دکتر واسه چکاپ نفسم. اونجا خیلی شیطونی کردی و خانم دکتر فهمید چقدر شیطون و بلایی. با اینکه این ماه هیچی وزن اضافه نکردی ولی قد کشیدی و قد و وزنت روی نمودار خودش هست. وزنت روی صدک50 و قدت روی صدک85. وزنت توی 10 ماهگی8500 و قدت73 بود. البته این ماه بخاطر رویش دندونت اشتهات کم شده بود و 2 هفته ای لب به سوپت نزدی. ولی خانم دکتر با دیدن شیطنتت گفت من از وزن گیریش راضی ام با این تحرکی که این داره. منم یکم خیالم راحت شد. برات آزمایش خون هم نوشت که میخوام 10 روز دیگه که بابایی اومد بریم انجام بدیم. از الان استرسش رو گرفتم. شیطون و بلایی مثل همیشه. ...
12 بهمن 1391