پایان دومین تابستان
سلام. امروز 28 شهریوره و بابایی آرشیدا داره میاد پیشمون. امیدوارم بهمون خوش بگذره و از تک تک لحظه های با هم بودنمون استفاده کنیم. چون تا چشم روی هم بذاریم دوباره باید بره و من و آرشیدا رو خونه عزیز بذاره. امروز با هم رفتیم حموم و حسابی بهمون خوش گذشت و خندیدیم. وقتی میخواستم روی صورتش آب بریزم غر میزد منم روی صورت خودم آب ریختم و بعد خندیدم. چند بار که این کارو کردم گفت روی صورت من بریز. و مثل من بعدش میخندید. منم میخندیدم و خنده هاش شدید تر میشد. خلاصه کلی رو صورتهامون آب ریختیم و خندیدیم. دیروز به خانم همسایمون گفت آچ کانوم ( حاج خانم). خیلی بامزه میگفت همه غش کردیم براش. به استخون هم میگه ا...