آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

عکس تولد 7 سالگی پریا جون

روز 21 دی ماه تولد پریا جون دختر دایی کوچولوی من بود که 7 ساله شده. کوچکترین عضو خانواده مادری من قبل از آرشیدا.( تولد اصلیش 19 دی ماه هست) اون روز من و باباییش آرشیدا رو به اولین مراسم تولدی که دعوت شده بود بردیم. با اینکه همون روزایی بود که آرشیدا لثش متورم بود و داشت دندونش بالا میومد و درد داشت بهمون خوش گذشت. اینم عکس اون شب که دایی حمید لطف کرد و برام میل کرد. دختر خانم خوشگل وسطی پریا جونه که تولدشه. بقیه هم دوستانش هستند   چند تا عکس از این روزای آرشیدا رو هم در ادامه مطلب ببینید. از وقتی دندون دار شده لبشو گاز میگیره با دندونش. اینم یه دونه دندون آرشیدا گلی ...
7 بهمن 1391

چرا نمیخوابی؟؟؟؟

سلام جوجوی مامان. 9 روزه دیگه شما 10 ماهت هم تموم میشه. روزا دارند تند تند میگذرند ولی سختی ها هنوز هستند. نگهداری ازت واقعا سخته. بی خوابی هات هم که دیگه نگم. دیشب ساعت 3 نصفه شب خوابیدی و 5 با صدای ساعت مادر جون برای نماز بیدار شدی و نیم ساعت طول کشید تا بخوابونمت. دوباره 7 بیدار شدی و این دفعه 2 ساعت طول کشید تا بخوابونمت. دوباره 10 بیدار شدی و تا الان بیدار بودی. الانم بعد از یه حموم حسابی لپای کوچولوت گل انداخته و خوابیدی. مامان فدات بشه چرا نمیخوابی؟؟؟؟ مامان از کم خوابی بیزار بود ولی تو کم خوابم کردی. آرزو دارم مثل قبل بتونم راحت تا ظهر بخوابم. ولی دیگه فکر نکنم هیچوقت بش...
3 بهمن 1391

عکسهای آتلیه

برای دیدن عکسهای آتلیه آرشیدا نازی به ادامه مطلب مراجعه کنید: توضیح: اول اینکه عکسها تو آتلیه بهاران( دوست عزیزم لیلا جون) گرفته شده که قبلا در موردش صحبت کرده بودم و قول داده بودم که بذارمشون. دوم اینکه ست آتلیه و شال و کلاه دخملی رو خودم براش بافتم. سوم اینکه اون روز آرشیدا از زیاد توی ماشین و ترافیک بودن خسته بود و بداخلاقی کرد و نذاشت بیشتر عکس بگیریم ازش.   چهارم اینکه برای زودتر آپ شدن عکسها و وبلاگ حجم عکسها و  به اجبار کیفیتشون رو کم کردم.     ...
29 دی 1391

بیرون اومدن اولین مروارید آرشیدا از صدف

        دیشب بیشتر از شبای دیگه از خواب بلند شدی و تقریبا هر یه ربع تا نیم ساعت بیدار میشدی. صبح هم که داشتی خیلی بی قراری میکردی بهت استامینفون دادم و اومدم به لثت ژل بی حس کننده دولوژل رو بزنم که دیدم دستم به تیزی دندونت خورد. کلی ذوق کردم و برای مطمءن شدن رفتم یه قاشق چایخوری آوردم و زدم به لثت که دیدم بله صدای خوردن قاشق به دندونت میاد. کلی بغلت کردم و بوسیدمت و فشارت دادم. دیروز مادر جون برات آش دندونی پخت و برد مدرسه و به همکاراش داد. چه دستش سبک بود یک روز نشده دندونت از لثه زد بیرون. امروزم خیلی بیقرار و بی تابی. فکر کنم خیلی درد داری مامان فدات بشه. الانم اومدی پامو...
27 دی 1391

شیطنت های ماه 10

سلام به قند عسل شیکر پاره مامان. بابایی رفت و من و تو پیش پدر جون و مادر جون مهربونت هستیم. خیلی شیطون بلا شدی. شبا تا پدر جون تشکشون رو میاره ذوق میکنی و میای روش هی غلت میزنی. میخندی و صورتت رو توی متکا و پتو فرو میکنی. خلاصه انقدر ورجه وورجه میکنی که خسته میشیو خودت هم خوابت میگیره. هرجا که باشی اگه با خنده بگم آرشیدا بیا و دستم و طرفت تکون بدم با خنده سریع میای و خودت رو تو بغلم پرت میکنی و سرت رو بهم فشار میدی. خیلی دوست دارم شیرینم. یه مدت یه کاری رو میگفتم نکن نمیکردی ولی الان اصلا نگاهم نمیکنی و به کارت ادامه میدی. خودت رو به نشنیدن میزنی. نمیدونم چه کار کنم حرفمو گوش بدی؟؟؟؟!!!( دوستان اگه پیشنهادی در این زمینه...
24 دی 1391

رویش اولین دندان شیری

انار   دونه   دونه ،  آرشیدای یه دونه صاحب یه دندونه ، شکارچی قندونه از اونجاییکه بی خوابی های شبانه آرشیدای ما ادامه دار شد و شد عادت شبانه و توی روز هم بد اخلاق و بی حوصله بود ، روز 4 شنبه 20 دی ماه در سن 9 ماه و 8 روزگی وقتی داشت میخندید مامان یه سفیدی روی لثش مشاهده کرد و پس از بازدید ورم هم مشاهده و تایید شد و شک ما به دندون دراوردن آرشیدا زیاد شد. تا امروز صبح که دیدیم ورم بیشتر شده و سفیدی دندون یکم پیداست. باید نهایت تا یک هفته دیگه از لثش بزنه بیرون. در کنار شادی ما برای دندون دار شدن آرشیدا ناراحتیم که دخملی خیلی درد میکشه و ما نمیتونیم براش کاری بکنیم. وقتی بیقراری...
22 دی 1391

بی خوابی کودک 9 ماهه

سلام عزیزم. اومدم برات از امشب بگم که من و بابایی یه حموم حسابی بردیمت و ساعت 9 از حموم اومدی. خیلی تو حموم باهات بازی کردیم و به قول خودمون خستت کردیم. ازت فیلم هم گرفتیم که میخواستی آب رو بگیری. ساعت 10 طبق پیش بینی خوابیدی. ولی............. ساعت 2 که بابایی در آستانه خواب بود و منم میخواستم بخوابم بیدار شدی. هر چی بابایی رو پاش گذشتت نخوابیدی. یه ذره گذشتیم بازی کنی بعد دوباره روی پا گذشتیم خوابیدی بعد اومدم بهت شیر دادم که بیدار شدی. دوباره روی پام گذشتم خوابیدی. گذشتمت سر جات و رفتم کارامو بکنم بیام بخوابم که دیدم بیدار شدی و نشستی و داری با تشک تعویضت بازی میکنی. شاخم درومد!!! بچه مگه تو خواب...
18 دی 1391

9 ماهگی مبارک

امروز آرشیدای من 9 ماهش تموم شد و پا توی 10 ماهگی گذشت. در اصل 18 ماهه که پیش ماست و با وجودش گرمای زندگی ما رو زیاد کرده و بعضی وقتا تا مرز آتیش زدن کشونده.ههههههههه دور از شوخی بدون آرشیدا لحظه ای نمیتونم. حتی فکرش هم برام سخته. خیلی دوسش دارم . هم من هم باباییش. هم خاله و عمه هاش. هم پدر بزرگها و مادربزرگهاش. همه عاشقشن. چون از هر دو طرف هم اولین نوس خیلی شیرینه برای همه. خلاصه جیگر مامان داره به یک سالگی نزدیک میشه. اینم چند تا عکس از این روزهای دخملی شیطون من: در ادامه مطلب عکسها رو ببینید.   امروز آرشیدای من 9 ماهش تموم شد و پا توی 10 ماهگی گذشت. در اصل 18 ماهه که پیش ماس...
12 دی 1391

سرماخوردگی کشدار

سلام به دوستای مهربونمون که در نبود ما جویای احوال آرشیدای سرما خورده بودن. آرشیدا بهتر شده ولی هنوز خوب نشده و سرفه میکنه. دیشب هم یکم تبدار بود که پاشویش کردم بهتر شد و خوابید. امروز هم خاله ریحان و دایی فریدش اومدن پیشمون. امیدوارم حالش بهتر بشه و بهمون خوش بگذره. هر روز شیطونتر میشه این دخملی. مثل فرفره چهار دست و پا میره وقتی کسی دنبالش کنه میاد سرشو تو بغل من فرو میکنه که قایم بشه. چند روزی هست که نشسته شیر میخوره. دیروز داشت بیبی انیشتین میدید و شیر میخورد. جالبه یه جاهاییش هیجان زده میشد و بلند میشد وایمیاستاد و میخندید بعد دوباره مینشست و میخورد. خلاصه خیلی بانمک شده بود. ...
10 دی 1391