آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 23 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

نیم سالگی نازنین دخملم

امروز آرشیدای عزیز مامان 6 ماهه شد. نیم سالگیت مبارک میوه درخت عشق من و بابایی. حیف شد بابایی امروز نبود تا ببینه دخمل نازش نیم ساله شده و چقدر بلا شده.( دومین باره که بابایی یک ماه ازمون دور میشه) امروز خیلی اتفاقا افتاد. واکسن 6 ماهگیت رو زدی و تب کردی و بی قراری و نق و غر و گریه فراوووون. قد و وزنت دقیقا روی نمودار بود شکر خدا. 66 سانت و 7300 گرم و دور سر 43.3 میخواستیم پاشویت کنیم لگن آب گذشتیم وسط پذیرایی خیلی شیطونی کردی و با دستت لگن رو دمر کردی و نصف آب رو ریختی رو فرش. با پاهات شالاپ شولوپ میکردی و خودت و منو خیس میکردی. دیدیم نمیشه کنترلت کرد جمعش کردیم  گریه...
13 مهر 1391

آرشیدا و دوستان نتیش

سلام. دیروز خاله لیلا  از دوستای نتیم که توی نینی سایت با هم آشنا شدیم و دوران بارداریمون رو کنار هم توی دنیای مجازی طی کردیم ما رو دعوت کرد خونشون. چند نفر دیگه از دوستان هم بودن با نینی های نازشون. خیلی خوب بود و خوش گذشت. آرشیدا هم خدا رو شکر زیاد اذیت نکرد و دختر خوبی بود. خاله لیلا که خودش عکاس هم هست از آرشیدا جون عکسای خوشگلی گرفت که قراره براش چاپ کنه.دستش درد نکنه.         اینم عکس همه نینیها که خاله لیلا زحمتشو کشیده. ...
7 مهر 1391

آرشیدا و ساحل دریا

امروز من و بابایی و آرشیدای قشنگم رفتیم ساحل دریا. عشق مامان برای بار دوم روی شنهای ساحل قدم گذشت و راه رفت. یه سری عکس هم موقع غروب آفتاب گرفتیم که چند تاشو میذارم. لباسی هم که آرشیدا گلی پوشیده وقتی جوجوم تو شکمم بود با عشق براش بافتم. وقتی تنش کردم و دیدم چه اندازشه و بهش میاد از ذوق اشک تو چشام جمع شد. و هر چی بابایی گفت هوا گرمه و یه لباس دیگه تنش کنیم من گیر دادم که باید با همین لباس ببریمش و ازش عکس بگیریم. خدارو شکر هوا هم گرم نبود و اذیت نشد. دوست دارم تنها میوه باغ زندگیم. عشقم عمرم نفسم جونم تویی. وقتی باردار بودم نمیدونستم چه شکلی هستی و چجور بچه ای هستی ولی دوست داشتم. الان با قیافت رف...
2 مهر 1391

5 ماه و 18 روزگی

سلام به دوستای عزیز آرشیدا جوجو. آرشیدا این روزها داره حسابی سینه خیز میره و شیطونی میکنه.سعی میکنه که چهار دست و پا هم بره ولی هنوز موفق نشده. فقط حالتشو میگیره و تا میخاد بیاد جلو میفته. یه هفته ای هم هست که میشینه و با کمک پاهاش تعادل خودش رو حفظ میکنه. اولا چند ثانیه میموند و الان چند دقیقه میتونه بشینه. بعضی اوقات پاهاش رو هم ول میکنه و میمونه. با لباش صدای بوسه درمیاره از خودش که خیلی خوردنی میشه. وقتی توجه  میخاد اول سرفه میکنه اگه بهش توجه بشه ساکت میشه وگرنه چند تای دیگه سرفه و بعد گریه.....  کماکان با زور باید بهش غذا داد. موقع خوردن فرنی و آب سیب باید یه جوری مشغولش کنیم تا بخو...
31 شهريور 1391

5 ماهگی نفسم

خوشگل مامان 9 روزه که 5 ماهه شده. ٩ روزه  که بابایی اومده و آرشیدا خیلی خوشحاله. چند روزه که اومدیم خونه خودمون. دیروز و پریروز خونه مامان جون آرشیدا بودیم. بعد از یک ماه خیلی از دیدنش خوشحال بودن و کلی باهاش بازی کردن. عمه ها که حسابی باهاش مشغول بودن. از احوالات دخملی بگم که دیگه سینه خیز خودش رو میکشه جلو و به هر چیزی که توجهش رو جلب کنه میرسونه. مثل کیف من ، پای بابا، سفره و غذاهای ما ، عروسکاش و ....... از پریروز تو رورئک هم میذارمش البته نه زیاد. خیلی خوشش اومده و توش راحته و باهاش حرکت هم میکنه. راستی بگم از وقتی بابایی اومده داره کلی بهمون خوش میگذره. همش میریم بیرون و این ور و اون...
21 شهريور 1391

گوشواره دار شدن آرشیدا

دخملی گوشواره دار شد. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امروز یعنی 18 شهریور سال 91 که آرشیدا نازی 5 ماه و6 روزه بود رفتیم گوشش رو سوراخ کردیم. بچم کلی گریه کرد ولی تو بغلم که اومد ساکت شد. بوسسسسسسسس واسه نفسم که گوشواره دار شد. عکس مسابقه که تو پست قبلی هست هم اولین عکسای با گوشواره نفسمه. بعدا عکسای خوشملتر میذارم ازش خاله ها.   ...
19 شهريور 1391

آرشیدا و امیر طاها

سلام نفس و عمر و جون من. امروز رفتیم خونه دوستمون که یه نینی ناز داره. شما اونجا زیاد خوش اخلاق نبودی و کلی گریه کردی. ولی در لحظات آخر چند تا عکس ازتون گرفتم که خیلی باحاله. 2 تا نینی ناز کنار هم. اینم چند تا از عکسها: اول کنار هم دراز کشیده بودن و به هم کاری نداشتن.      بعد همدیگه رو شناسایی کردن.     آرشیدا: ببینم دماغت چه مزه ای؟ اول از اون شروع کنم.   امیر طاها: نه دماغم رو نخور. بذار من تو رو بخورم.    آرشیدا: چی؟ تو منو بخوری؟ عمرا. من...
11 شهريور 1391

درگیری با تشک بازی

آرشیدا بلا جدیدا با تشک بازیش درگیر میشه. خانم اون رو میپیچونه دور خودش و شروع به خوردنش میکنه. فداش بشم تا ازش غافل میشم میبینم یه شیطونی کرده. امروزم یدفعه دیدم از رو فرش یه دستمال کاغذی پیدا کرده و نمیدونم چجوری خودش رو بهش رسونده بود. خلاصه تا دیدمش تکه های دستمال رو از تو دهنش و دستاش به زور بیرون کشیدم. اینم عکس شیطونی هاش:   اینجا هم داره خرطوم فیل بیچاره رو میخوره. ...
9 شهريور 1391