آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

8 ماه و 10 روزگی

آرشیدا جونم صبح زود قبل مامانی از خواب بیدار میشه و از سر و کولش بالا میره. امروز که بیدار شدم دیدم سبد لباساش دمر افتاده و همه رو ریخته بیرون. از زیر تخت یه چیزاییکه زورش رسیده رو کشیده بیرون . خلاصه نیم ساعتی طول کشید تا اتاق رو مرتب کنم. باباییش هم ایشاللا هفته بعد میاد. بعضی اوقات آرشیدا میگه بابا مامان. پشت سر هم. خیلی خوردنی میشه عسلم. تو ادامه مطلب عکسای امروزشو ببینید:     پی نوشت: موهای جلوی آرشیدا میومد تو چشمش. علی رقم میل باطنیم مجبور شدم کوتاهشون کنم. بغلاش رو هم یکم کوتاه کردم. خیلی خوشگل و ناز شده عسلم. آرشیدا جونم صبح زود قبل مامانی از خواب بیدار میشه و از سر و کولش با...
24 آذر 1391

آرشیدا و آینه

آرشیدای بلای من امروز 8 ماه و 9 روزه شد. جیگر مامان بسیار بسیار شیطونه. امروز بردمش بیرون تنهایی که اشتباه خیلی بزرگی بود. خیلی خیلی خیلی اذیتم کرد. تو کالسکه که تا 5 دیقه بیشتر نموند. بعدش من با یه دست کالسکه و با یه دست آرشیدای غر غرو  رو میاوردم. دست درد و کمر دردم که بماند کلاه و شالشم هی میکشید  و جیغ میزد. بالاخره کلاهشم انداخت زمین و گلی شد. خلاصه با مشقت خودمو رسوندم خونه و دیگه به خودم قول دادم تنهایی بیرون نبرمش. امروز صبح دیدم کشوهای کابینت آشپزخونه رو کشیده بیرون و هر چی توشون بوده داره میریزه بیرون. اینم چند تا عکس از امشبش که داشت توی آینه دلبری میکرد : (عکسها رو توی ادامه مطلب ببینید.)...
21 آذر 1391

8 ماهگی

آرشیدای نازم 8 ماهه شد. باورم نمیشه 8 ماه تموم از بودنش کنار ما میگذره. خدا رو شکر میکنم که یه فرشته کوچولو از آسمونا واسه ما فرستاد و زندگی شیرین من و باباش رو از عسل هم شیرینتر کرد. اگه این فرشته کنارم نبود نمیدونم چجوری میتونستم دوری های یک ماهه همسری رو تحمل کنم. خیلی دوسشون دارم . عزیزترین زندگیم هستند این پدر و دختر ناز. ایشاللا همیشه سالم و شاد کنار هم زندگی کنیم و همیشه خاطره های خوش باشه از گذشته مون. خوب دخمل من این روزا همون بابا رو هی میگه. یه بار هم خاله گفت. ( آله) دیروزم که داشتم با باباش حرف میزدم گوشی رو دادم بهش و گفتم بگو الو بابا. اونم ذوق کرد و گفت اووو باااا باااا. ...
14 آذر 1391

مرحله فینال مسابقه تصویری کوشولوها

ورژن سه مسابقه تصویری کوشولوها مرحلـــــه فینــــــــال دوستان خیلی ممنون از همتون که به آرشیدا هندونه تو دور مقدماتی رای دادین. آرشیدا به فینال راه پیدا کرد. لینک مسابقه رو میذارم. تا سه شنبه ساعت 10 صبح وقت دارید که برید و بهش رای بدید. شمارش همون 1124 هست. باید به 3 نفر رای بدید و آدرس وبلاگتون رو هم حتما بذارید. ممنون از همتون. http://meysamak.blogfa.com/post-714.aspx     پی نوشت: آرشیدا توی 150 عکس که توی مسابقه شرکت کرده بودن رتبه 16 هم رو از آن خودش کرد. ممنون از همه اوناییکه بهش رای دادن.   ...
12 آذر 1391

ماه 8 هم تمام میشود

فردا آرشیدا 8 ماهش تموم میشه. عزیز دل مامان این روزها مثل همیشه خیلی شیطون و بلاست. همه چیز رو میگیره و بلند میشه. بعدش با احتیاط میشینه.وقتی بیبی انیشتین میبینه هی میره جلو تیوی و اون رو میچسبه و می ایسته و از جلو نگاه میکنه. هی من میارمش عقب و اون دوباره میره سرجاش... لباسایی که روی رخت آویز میذاریم خشک بشه میکشه پایین و تو خونه پخش میکنه. سروقت لباسای خودشم میره و اونارو تو اتاق پخش میکنه. وقتی کشو ، کمد یا یخچال باز بشه با ذوق میاد که بره توش و ببینه چه خبره. وقتی صداش میکنم برمیگرده با ذوق نگام میکنه و اکثر اوقات میاد پیشم. دیروز برای اولین بار بعد از دنیا اومدنش با خاله هام رفتم ...
11 آذر 1391

مسابقه تصویری کوشولوها

آرشیدا هم تو مسابقه شرکت کرده دوستان. اگه دوست داشتین بهش رای بدین. برای رای دادن بایدبرید توی نظرات و حتما آدرش وبلاگ یا میلتون رو بدین و به 3 نفر  رای بدین. آرشیدا تو گروه 13 هست و شمارش 1124 هست. اینم عکس آرشیدا: اینم لینکش: http://meysamak.blogfa.com/post-710.aspx   بوس برای همه دوستای مهربونمون.   پی نوشت: آرشیدا توی 150 عکس که توی مسابقه شرکت کرده بودن رتبه 16 هم رو از آن خودش کرد. ممنون از همه اوناییکه بهش رای دادن.   ...
7 آذر 1391

آرشیدا گفت بابا

وای دارم از خوشحالی بال درمیارم و ذوق مرگ میشم. امروز چه روز خوبی بود. شب آرشیدا داشت غر میزد که بهش گفتم آرشیدا امروز بابایی رو ندیدیم و فیلم باباش رو براش گذشتم یه دفعه ذوق زده شد و دست و پا زد و گفت بابا. چند بار پشت سر هم....... منم سریع گوشیم رو دراوردم و صداشو ضبط کردم. بعدم ازش فیلم گرفتم. خیلی لحنش با حال و خواستنیه. میخام براش بمیرم وقتی میگه بابا. از سر شب تا حالا هی میگه بابا. زنگ زدم به باباش گفتم و اونم کلی خوشحال شد و همون موقع آرشیدا باز گفت بابا. اولین کلمه ای که گفت تو تاریخ 27 آبان 91 بود که گفت آب. امروز 3 آذر 91 آرشیدا تو سن 7 ماه و 21 روزگی دومین کلمه که بابا بود رو گفت. خیلی خوشحال...
3 آذر 1391

همایش شیرخوارگان حسینی

امروز همایش شیر خوارگان حسینی بود. همیشه وقتی این صحنه ها رو تو تی وی میدیم خیلی دلم میخواست منم یه روزی شیرخوارم رو بغل بگیرم و تو این مراسم شرکت کنم. خدایا ازت ممنونم که این آرزوی منو براورده کردی. با آرشیدا و مادر جونش رفتیم مراسم. بر خلاف انتظارم با تعجب همه جا رو نگاه میکرد و جیکش درنمیومد. فقط وقتی میرفت بغل مادرم جیغ میزد که بیاد بغل من. از کنجکاوی که خسته شد شیر دادم بهش و خوابش برد. وقتی بیدار شد آخرای مراسم بود. خدایا شکرت که امروز من و آرشیدا هم تونستیم تو مراسم شرکت کنیم. اینم عکسای امروز: برای دیدنشون به ادامه مطلب برید. ( برای بهتر شدن سرعت وبلاگ ازین به بعد عکسها رو توی ...
3 آذر 1391