خورشید 15 ماهه من
فردا خورشیدکم 15 ماهه میشه و من به پیشواز این روز اومدم. بابایی که از ماموریت اومد ما با پدر جون و عزیز رفتیم خونه خاله ریحان و دایی فرید. اونها سفید کنار ویلا گرفته بودن و حسابی بهمون خوش گذشت. راستی دقیقا روز تولد بابایی که 4 تیر بود اونجا بودیم و خاله ریحان و دایی فرید زحمت کشیدن و برای بابایی کیک گرفتن و شما هم حسابی ازش خوردی. از اونجا با عزیز و پدر جون اومدیم طرف خونه خودمون. مستقیم رفتیم خونه باباجون که دلشون واست خیلی تنگ شده بود. بعد از یه روز اومدیم خونه خودمون. تا دو سه روز دیگه عزیز اینا پیشمون هستن. ما هم همش میریم بیرون و حسابی بهت خوش میگذره و شبا بیهوش میشی ولی بازم صبح زود بیدار میشی و مامان رو اذیت میکنی...