آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

ماموریت بد موقع بابایی

1390/12/2 13:54
نویسنده : سمانه
1,429 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر ناز و خوشگلم.

خوبی عسل مامان؟ خوبی شیرینم؟

عزیزم بابایی رفت ماموریت و من و شما تنها شدیم. البته اومدیم پیش مادر جون و پدر جون.

دیروز ساعت ٦ غروب بابایی رفت.

منم کلی گریه کردم. چون این روزا بیشتر از همیشه بهش نیاز داشتم. احتمالا 25 روز دیگه بیاد.

شما داری حسابی بزرگ میشی و دردهای منم هر روز بیشتر میشه.

قربونت برم فقط ازت خواهش میکنم زودتر از موقع دنیا نیا و بذار بابایی بیاد. تا اون موقع خوب غذا بخور و تپل شو عزیزم.


خیلی دوست دارم کوچولوی نازم. تو حاصل عشق من و بابایی هستی که هر روز بیشتر از روز قبل میشه.

باباییت هم اصلا دلش نمیخواست بره ولی مجبور بود.

الهی فدات بشم گفت اگه دختر خوبی باشی و مامان رو اذیت نکنی واست سوغاتی میخره.

راستی اینم شکم مامانی تو ماه هشتم:

آپلود سنتر عکس رایگان

میبوسمت و برات آروزی سلامتی دارم نفسم. تو دل مامان بمون تا وقتش عشق من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مديسا
2 اسفند 90 22:32
جاي همسري خالي نباشه گلم.منو تو همدرديم ماه اخر و نديدن همسرامون.عيب نداره ايشالا به سلامت بگذره اين دوران.
بابای مخملی
4 اسفند 90 17:47
الهی بابا فدات شه که داره از دوریت میمیره. ولی بابایی دخمل خوبی باش ومامانو اذیت نکن تا بابا برگرده، خیلی دوست دارم و دلم واسه تکونات لک زده.
مامان ثنا و ثمین
8 اسفند 90 1:06
سلام مامانش.ممنون که بهمون سر زدین.همه ی پستهاتو خوندم.انشااله که سالم و تندرست باشید در پناه سایه ی حق.
این دوریها رو منم کشیدم وقتی ثنا رو باردار بودم و دقیقا میدونم چه احساسی داری گلم ولی چاره ای نیست جز ساختن.
راستی بافتنی های خوشگلی بافتی.دستت درد نکنه
با افتخار لینک شدین


مرسی مامان ثنا و ثمین. شما لطف داری.