چهره نازتو دیدیم
سلام دختر خانم قشنگم.
ببخشید که وقت نکردم برات زودتر بنویسم. آخه از وقتی اومدیم خونمون همش سرمون شلوغه و وقت نشده بیام.
از وقتی برگشتیم خونمون واست تعریف کنم که شنبه ١٧ دی که داشتیم برمیگشتیم شمال رفتیم پیش شاکری که یه سونو سلامت جنین از شما بگیره. زیاد معطل نشدیم و زودی چهره زیبای شما رو دیدیم.
وای مامانی شما خیلی خوشگل بودی. شاکری هم گفت صورتت گرده. توی یه عکس هم چشمات رو باز کردی که من براش میمیرم. یه جا هم به من و بابایی لبخند زدی. قربونت برم. وزن شما ١١٦٠ گرم و قدتون ٣٤ سانتیمتر بود.
خلاصه اندامهای شما هم شکر خدا سالم بودن و مشکلی نبود.
ما هم خوشحال اومدیم خونه.
راستی وقتی تهران بودیم طی دو مرحله ضربتی من و بابایی رفتیم همه خریدای شما رو کردیم. خیلی خوشگل و نازن. البته نه به نازی خودت.
الان فقط مونده چند تا چیز کوچولو و لباس جشن شما.
راستی زن دایی بابایی واست یه دست لباس خوشگل و ٢ تا کلاه بافته عکشو میذارم ببینی عسلم.