آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

عکسهای جدید 6 ماهگی نازدار

نازدار مامان بعد از روز سخت واکسن الان حالش خوبه و اصلا نمیخاد بخوابه. همش در حال شیطونیه. شیر هم نمیخوره تو بیداری و باید به زور بخوابونمش تا شیر بخوره. از دیروز سوپ هم به غذاهاش اضافه شده. دیروز دو سه تا قاشق و امروز پنج شش تا خورد.انگار بدش نیومده. فعلا سوپش با گوشت گوسفند و برنجه. در روزهای آینده مواد بعدی هر کدوم به فاصله سه روزیکی یکی اضافه میشن. سیب زمینی ،هویج، کرفس، لوبیا سبز، جعفری، گیشنیز، کدو، آلو و.... قراره ازین به بعد هر روز با مزه های جدید و تازه آشنا بشه. اینم چند تا عکس جدید بعد از 6 ماهگی ماهکم: ...
14 مهر 1391

نیم سالگی نازنین دخملم

امروز آرشیدای عزیز مامان 6 ماهه شد. نیم سالگیت مبارک میوه درخت عشق من و بابایی. حیف شد بابایی امروز نبود تا ببینه دخمل نازش نیم ساله شده و چقدر بلا شده.( دومین باره که بابایی یک ماه ازمون دور میشه) امروز خیلی اتفاقا افتاد. واکسن 6 ماهگیت رو زدی و تب کردی و بی قراری و نق و غر و گریه فراوووون. قد و وزنت دقیقا روی نمودار بود شکر خدا. 66 سانت و 7300 گرم و دور سر 43.3 میخواستیم پاشویت کنیم لگن آب گذشتیم وسط پذیرایی خیلی شیطونی کردی و با دستت لگن رو دمر کردی و نصف آب رو ریختی رو فرش. با پاهات شالاپ شولوپ میکردی و خودت و منو خیس میکردی. دیدیم نمیشه کنترلت کرد جمعش کردیم  گریه...
13 مهر 1391

آرشیدا و دوستان نتیش

سلام. دیروز خاله لیلا  از دوستای نتیم که توی نینی سایت با هم آشنا شدیم و دوران بارداریمون رو کنار هم توی دنیای مجازی طی کردیم ما رو دعوت کرد خونشون. چند نفر دیگه از دوستان هم بودن با نینی های نازشون. خیلی خوب بود و خوش گذشت. آرشیدا هم خدا رو شکر زیاد اذیت نکرد و دختر خوبی بود. خاله لیلا که خودش عکاس هم هست از آرشیدا جون عکسای خوشگلی گرفت که قراره براش چاپ کنه.دستش درد نکنه.         اینم عکس همه نینیها که خاله لیلا زحمتشو کشیده. ...
7 مهر 1391

آرشیدا و ساحل دریا

امروز من و بابایی و آرشیدای قشنگم رفتیم ساحل دریا. عشق مامان برای بار دوم روی شنهای ساحل قدم گذشت و راه رفت. یه سری عکس هم موقع غروب آفتاب گرفتیم که چند تاشو میذارم. لباسی هم که آرشیدا گلی پوشیده وقتی جوجوم تو شکمم بود با عشق براش بافتم. وقتی تنش کردم و دیدم چه اندازشه و بهش میاد از ذوق اشک تو چشام جمع شد. و هر چی بابایی گفت هوا گرمه و یه لباس دیگه تنش کنیم من گیر دادم که باید با همین لباس ببریمش و ازش عکس بگیریم. خدارو شکر هوا هم گرم نبود و اذیت نشد. دوست دارم تنها میوه باغ زندگیم. عشقم عمرم نفسم جونم تویی. وقتی باردار بودم نمیدونستم چه شکلی هستی و چجور بچه ای هستی ولی دوست داشتم. الان با قیافت رف...
2 مهر 1391

5 ماه و 18 روزگی

سلام به دوستای عزیز آرشیدا جوجو. آرشیدا این روزها داره حسابی سینه خیز میره و شیطونی میکنه.سعی میکنه که چهار دست و پا هم بره ولی هنوز موفق نشده. فقط حالتشو میگیره و تا میخاد بیاد جلو میفته. یه هفته ای هم هست که میشینه و با کمک پاهاش تعادل خودش رو حفظ میکنه. اولا چند ثانیه میموند و الان چند دقیقه میتونه بشینه. بعضی اوقات پاهاش رو هم ول میکنه و میمونه. با لباش صدای بوسه درمیاره از خودش که خیلی خوردنی میشه. وقتی توجه  میخاد اول سرفه میکنه اگه بهش توجه بشه ساکت میشه وگرنه چند تای دیگه سرفه و بعد گریه.....  کماکان با زور باید بهش غذا داد. موقع خوردن فرنی و آب سیب باید یه جوری مشغولش کنیم تا بخو...
31 شهريور 1391