شیرین زبون من
سلامی به گرمی این روزهای گرم تابستونی. هوا خیلی گرم شده. سه روزی خاله ریحان و دایی فرید اومدن پیشمون و به شما حسابی خوش گذشت. امشب رفتن. موقع رفتنشون ما هم رفتیم پایین و داشتی باهاشون بای بای میکردی که یه دفعه که دیدی رفتنشون جدیه زدی زیر گریه و همچین لب ورچیدی که خاله دلش نمیومد از پیشت بره. امشب هم مثل دیشب بدخواب شدی و ساعت از 2 گذشته و نمیخوابی. عزیز داره باهات بازی میکنه. فکر کنم دندونات اذیتت میکنه. پشه هم پاتو زده و هی میخوارونیش و دیگه داره زخم میشه دکتر که برده بودمت گفت اگه خیلی خاروندی بهت شربت هیدروکسی زین بدم. منم اولین بار بهت دادم. انقدر تو خواب غلت میزنی که تو پشه بند نمیمو...