آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

سری دوم بافتنی های دخملم

سلام مامان جون. خوبی خانمم؟ منو تو خونه مادر جون هستیم و اون هم این روزا کمر درد گرفته و دکتر بهش استراحت داده. واسش دعا کن زود خوب شه. بابایی هم 10 روز دیگه میاد. راستی چند تا چیز دیگه واست بافتم که عکسشون رو میذارم: ...
26 آذر 1390

تنهایی من و دخملی

سلام دخترکم. خوبی شیرینم؟ مامان با تو تنها شده و بابایی رفت ماموریت. میدونم دل توام برای صداش و نوازشاش تنگ میشه ولی چاره ای جز تحمل نداریم. دخترم قبل اینکه بابا بره ماموریت با هم رفتیم دکتر که چکاپ ماهانه رو انجام بدیم. ولی شما برای اولین بار مامان و بابا رو اذیت کردی و دختر بدی شدی. خواهشا دیگه ازین شیطونیا نکن!!!! بله وقتی دکتر میخواست صدای قلب شما رو با سونوکید بشنوه شما معلوم نیست اون تو کجا قایم شدی!!! دکتر 5 دقیقه همه جای شکمم رو جستجو کرد ولی از صدای قلب شما خبری نبود. من بهش گفتم که صبح تکون خورده بودی. خلاصه دکتر گفت برم سونو که خیالممون راحت شه. منم خیلی نگ...
21 آذر 1390

ماه ششم

سلام دخترکم. خوبی مامانی؟   شما الان یه هفتس وارد ماه ششم جنینیت شدی. هوراااااااااااااااا امروز تاسوعا است و بابایی شیفته و من و تو توی خونه تنها هستیم. امشب قراره خاله ریحان و عمو فرید بیان پیشمون. و بابایی هم باید جمعه بره ماموریت و من و تو رو میذاره خونه مامانم اینا. 20 روز بابایی رو نمیبینی. میدونم دلت واسش تنگ میشه ولی باید تحمل کنی دیگه.   ...
14 آذر 1390

اولین محرم دخترم تو شکم مامانش

سلام دخترم. خوبی مامانی؟ این روزا داری محرم رو از توی دل مامانی تجربه میکنی. سال بعد که خودت هستی و همه چیز رو خوب میبینی و حس میکنی. امشب من و بابایی رفتیم مسجد واسه عزاداری. اونجا پر از بچه های کوچولو شیطون بود تو صدای اونها رو شنیده بودی و هی وول میخوردی. فکر کنم میخاستی بیای بیرون و باهاشون بازی کنی. اولین غذای نذری امام حسین رو هم خوردی عزیزم.( یه قورمه سبزی خیلی خوشمزه) امروز من و بابایی برات چند دست لباس نوزادی خیلی خوشگل گرفتیم. خیلی دوسشون دارم. کی میای من اینارو توی تن تو ببینم و حال کنم.   ...
11 آذر 1390

شال و کلاه دخترم

سلام دختر خوشگلم. خوبی مامانی؟ امروز برای اولین بار بابایی تکون خوردن شما رو از رو شکمم دید. کلی خوشحال شد و ذوق کرد. مرسی که باباییت رو خوشحال کردی و دوسش داری. مامان برای شما نخ گرفته که بافتنی های خوشگل درست کنه برات عسلم. تا حالا یه شال و 2 تا کلاه  و یه پاپوش برات بافتم. عکسشو میذارم که ببینی و خاله ریحانت هم ببینه که چقدر خوشگلن!!!! مامان فدات بشه تکونات دیگه بیشتر شده و بعد از غذا خوردنم حسابی وول میخوری. مواظب خودت باش چون هوا خیلی سرد شده و مامان سرما خورده و هی عطسه میکنه. همش نگرانتم که وقتی عطسه میکنم چه بلایی سر تو میاد چون دل و رودم میریزه بیرون و زیر د...
6 آذر 1390

عید غدیر مبارک

سلام عزیزکم اومدم بهت عید غدیر رو تبریک بگم.   فردا داریم میریم تهران. مواظب خودت باش. سفت به دل مامان بچسب. راستی دیشب که برات آهنگ موتزارت گذاشته بودم خوشت اومد و حسابی تکون خوردی!!!! تا حالا انقدر تکون نخورده بودی فدات بشم. بهت نگفته بودم  مامان جون و باباجونت( پدر و مادر بابایی) واست دو تا النگو یه گوشواره خریدن. خوش بحالت شده دختر نازم. ایشاللا بیای و با شادی ازشون استفاده کنی. فردا 20 هفتت تموم میشه دوران بارداریم نصف میشه. هوراااااااااااااااااااااااااااا هوا سرد شده مواظب خودت باش گل نازم.   ...
24 آبان 1390

شکم مامانی

سلام نفسم. خوبی دخترک قشنگم؟ مامانی واست بگه که شکمم دیگه داره بزرگ میشه و کم کم نشون میده که یه دختر ناز توش خوابیده!!!! اینم عکس شکم مامانی تو ماه پنجم:   عزیزترینم شما الان باید 420 گرم باشی و قدت هم حدود 25 سانتیمتر. دیگه داری واسه خودت خانومی میشی. مواظب خودت باش و واسه مامان و بابا هم دعا کن. تو خیلی به خدا نزدیکتری از ما. دوست دارم دختر نازنازی من.   ...
21 آبان 1390

کنسل شدن سفر

سلام عزیز دخملم.  به خاطر شرایط نا مناسب جوی و جاده ها سفرمون رو این هفته کنسل کردیم و انداختیم هفته بعد. امروز هم میخایم بریم خونه مامان جون و بابا جونت. مواظب خودت باش و بهت خوش بگذره. ...
17 آبان 1390

اولین تکون دختر نازم

سلام دختر نازم. خوبی نفس مامان؟ دیشب داشتم با بابایی حرف میزدم یهو حس کردم یه چیزی زیر دلم تکون خورد ولی باورنکردم که خودت باشی برای همین به بابایی هم نگفتم که الکی خوشحال نشه. ولی الان که پای کامی بودم قشنگ حس کردم که تکون خوردی!!!! مامانی ازت ممنونم که منو خوشحال کردی و بالاخره تکون خوردی. از خدای مهربون هم ممنونم که تو این روز عید قربان بهم قشنگترین عیدی رو داد و تو رو برای اولین بار حس کردم. راستی عیدت مبارک عزیزترینم. البته صبح که بابا داشت میرفت سر کار عید رو به هر دومون تریک گفت و منم به تو و بابایی تبریک گفتم.       مامان فدات بشه ازین به بعد قراره بیشتر حست...
16 آبان 1390