تنهایی من و دخملی
سلام دخترکم. خوبی شیرینم؟
مامان با تو تنها شده و بابایی رفت ماموریت.
میدونم دل توام برای صداش و نوازشاش تنگ میشه ولی چاره ای جز تحمل نداریم.
دخترم قبل اینکه بابا بره ماموریت با هم رفتیم دکتر که چکاپ ماهانه رو انجام بدیم. ولی شما برای اولین بار مامان و بابا رو اذیت کردی و دختر بدی شدی. خواهشا دیگه ازین شیطونیا نکن!!!!
بله وقتی دکتر میخواست صدای قلب شما رو با سونوکید بشنوه شما معلوم نیست اون تو کجا قایم شدی!!! دکتر 5 دقیقه همه جای شکمم رو جستجو کرد ولی از صدای قلب شما خبری نبود. من بهش گفتم که صبح تکون خورده بودی.
خلاصه دکتر گفت برم سونو که خیالممون راحت شه.
منم خیلی نگران شدم و با بابایی رفتیم دنبال سونو.
حالا چقدر گشتیم که یه سونو که باز باشه پیدا کنیم بماند.
تا سونو بشم 1000 تا فکر ناجور به سرم زد و حسابی گریه کردم.
وقتی صدای قلبتو شنیدم انگار دوباره زنده شدم.
دیگه با مامان و بابا ازین شوخی ها نکن عزیزم.قلبم داشت وایمیستاد.
قربونت برم الهی بابایی هم سردرد گرفت انقدر حرص خورد.
مواظب خودت باش نازنازی من. راستی دارم برات یه ژاکت میبافم. تموم شد عکسشو میذارم.