آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

شکم مامانی

سلام نفسم. خوبی دخترک قشنگم؟ مامانی واست بگه که شکمم دیگه داره بزرگ میشه و کم کم نشون میده که یه دختر ناز توش خوابیده!!!! اینم عکس شکم مامانی تو ماه پنجم:   عزیزترینم شما الان باید 420 گرم باشی و قدت هم حدود 25 سانتیمتر. دیگه داری واسه خودت خانومی میشی. مواظب خودت باش و واسه مامان و بابا هم دعا کن. تو خیلی به خدا نزدیکتری از ما. دوست دارم دختر نازنازی من.   ...
21 آبان 1390

کنسل شدن سفر

سلام عزیز دخملم.  به خاطر شرایط نا مناسب جوی و جاده ها سفرمون رو این هفته کنسل کردیم و انداختیم هفته بعد. امروز هم میخایم بریم خونه مامان جون و بابا جونت. مواظب خودت باش و بهت خوش بگذره. ...
17 آبان 1390

اولین تکون دختر نازم

سلام دختر نازم. خوبی نفس مامان؟ دیشب داشتم با بابایی حرف میزدم یهو حس کردم یه چیزی زیر دلم تکون خورد ولی باورنکردم که خودت باشی برای همین به بابایی هم نگفتم که الکی خوشحال نشه. ولی الان که پای کامی بودم قشنگ حس کردم که تکون خوردی!!!! مامانی ازت ممنونم که منو خوشحال کردی و بالاخره تکون خوردی. از خدای مهربون هم ممنونم که تو این روز عید قربان بهم قشنگترین عیدی رو داد و تو رو برای اولین بار حس کردم. راستی عیدت مبارک عزیزترینم. البته صبح که بابا داشت میرفت سر کار عید رو به هر دومون تریک گفت و منم به تو و بابایی تبریک گفتم.       مامان فدات بشه ازین به بعد قراره بیشتر حست...
16 آبان 1390

پایان ماه چهارم

سلام دخترکم. خوبی مامانی؟ بالاخره ماه چهارم هم تموم شد و وارد ماه پنجم جنینیت شدی. بهت تبریک میگم. امیدوارم روزهای عمرت یکی پس از دیگری طی بشه و همیشه سالم و شاد باشی. من و بابایی منتظریم تا 9 ماه تموم بشه و بپری بیرون تو بغلمون. چند روزیه سوزش سر معده گرفتم. شبا بیشتر میشه. دو سه شبه نشسته میخوابم ، وقتی دراز میکشم بدتر میشه. عیب نداره همه این سختی ها فدای یه تار موت. مواظب خودت باش و زود بزرگ شو فرشته کوچولوی من.   ...
10 آبان 1390

دختر تپولی من

سلام دختر قشنگ من.   خوبی نازنازی من؟ مامان دلش برات یه ذره شده خوشگلم.   شما میدونی تو سونوی قبلی ( ٢٤ مهر) قدت ١٦ سانتی متر و وزنت ١٧٥ گرم بود!!!   تازه نسبت به نینیهای هم سن خودت وزنت بیشتره عسلم. قربون اون دست و پای تپلت برم من.     عزیزکم دیروز با بابایی رفتیم واست یه بادی شلوار و یه جوراب عروسکی خریدیم. خیلی نازن....     ...
30 مهر 1390

دختر بابا

سلام عزیز دل  بابا. عصر یکشنبه (24مهر) من و مامانی قبل از اومدنمون به شمال رفتیم سونو تا ببینیم دخملی یا پسمل؟ نمی دونی دو تامون چه حالی داشتیم!!!  من که از ته دلم دخمل می خواستم ولی خودمو واسه پسر آماده کردم تا اگه دختر نبودی خیلی ناراحت نشم,  وقتی دکتر گفت یه دختر خانم نازه  خشکم زد. تا حالا این قد خوشحال نشدم که ندونم از خوشحالی  چه کار کنم. چند دقیقه طول کشید تا حالم جا بیاد مامانی هم خیلی خوشحال شدو بهم تبریک گفت. بعد سونو حر کت کردیم بیایم شمال ,کلی آهنگ شاد گذاشتیم و تو ماشین کلی رقصیدیم . نمی دونم با چه سرعتی و ازکدوم شهرها اومدیم فقط به تو فکر می کردم , به فرشته کوچولویی که...
26 مهر 1390