خاطرات این 1 ماه
سلام.
میخام امروز از خاطرات جالب این 1 ماه بگم. گرچه هر روزش 1000 خاطرس ولی گلچینش میکنم.
این عکس رو هم بابایی زحمتش رو کشید.
از شب اول تو بیمارستان شروع میکنم که اصلا صدای گریت در نیومد. من که خوابیدم ولی مادر جون میگفت تا صبح بیدار بودی و در سکوت به در و دیوار نگاه میکردی.
از فرداش که قبل از ترخیص دکتر اطفال شما رو معاینه کرد و گریت رو دراورد تازه فهمیدی چه چیز خوبیه این گریه بعدش بغلت میکنیم.
از اول شل و ول نبودی و خوب گردنت رو نگه میداشتی. تو خواب خیلی میخندیدی که عکساش هم هست.
به حرفا خوب گوش میکردی و به طرف صدا برمیگشتی. به چشم فردی که باهات حرف میزد زل میزدی.
وقتی شیرمیخاستی زبونت رو درمیاوردی که توی عکس بدو تولدت هم هست. وقتی خیلی گرسنت بشه دیگه گریه سرمیدی و با هیچ چیز غیر شیر آروم نمیشی.
معمولا بعد از هر تعویض پوشک و لباس و حموم رفتن فقط با شیر گریت آروم میشه.
اولین حمومت توی اتاق بود که دوست نداشتی و کلا گریه کردی که دل من ضعف رفت و فشارم افتاد ولی از دفعه های بعد که مادر جون بردت تو حموم صدات درنمیومد تو حموم بعد از بیرون اومدن گریه میکردی که الان یکی دو دفعس بیرون میای هم خانم شدی و گریه نمیکنی.از 10 روزگی خودم حمومت کردم.
چند روزه روی تشک تعویضت با کمک پاهات خودت رو سر میدی و میخای بیای بیرون. وقتی صاف نگهت میدارم پاهات رو روی زمین محکم میکنی و واسه چند ثانیه وایمیستی. وقتی دمر میذارمت زمین سرت رو برای چند ثانیه بالا نگه میداری.وقتی رو سر شونه میذارم سرتو برای چند ثانیه بالا نگه میداری و اطراف رو نگاه میکنی. بعد چند لحظه استراحت دوباره این کار رو میکنی.
وقتی وسط شیر خوردن سینه از دهنت میاد بیرون یه اه بلند میگی و اگه سینه رو دهنت نذارم بعدش گریه میکنی.
از چند روز پیش وقتی باهات حرف میزنم بعد از شیر خوردنت بهم میخندی. وقتی میبرم بشورمت دست من رو محکم میچسبی و چنگ میزنی که نیوفتی.
با صدای سشوار گریت ساکت میشه و خوابت میبره.
یه شب که تنها بودم و توام تا 4 صبح بیدار بودی و تا میذاشتمت زمین گریه میکردی خسته شدم و باهات بد حرف زدم توام قهر کردیو سینمو نخوردی وقتی قربون صدقت رفتم سینمو گرفتی.
خلاصه خیلی بلایی و همه چیز رو خوب میفهمی. مامان قربونت بره عاشقتم عسلم.
میمیرم واسه بوی بدنت آرشیدای من. خدا رو روزی 10000 بار هم شکر کنم کمه واسه این فرشته ای که به ما داده.