آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

2 روز مانده به 16 ماهگی

1392/5/10 16:27
نویسنده : سمانه
675 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 10 هم مرداد هست و 2 روز مونده به شانزده ماهگی شما نازگل مامان.

از این روزهات بگم که هر روز داری کلمه های جدیدی رو بیان میکنی و هر چیزی رو که برای اولین بار ازت میشنوم کلی ذوق میکنم و قربون صدقت میرم.

و بیشتر زمانها تو روز دارم میگم آرشیدا بگو فلان چیز مثلا قیچی .چادر . سیب زمینی. . . و کلمه های جدیدی رو که میگی رو باهات تمرین میکنم.

به چادر میگی تادر. به دستمال میگی دببال. به قیچی میگی قچچی. به پوشک میگی پوش ش ( با فتحه)

به شلوار میگی دلبار. به دعوا  میگی دببا.

دیگه یادم نمیاد چیا میگی.

خیلی با مزه و شیرین و خوردنی شدی. یه دنیا دوست دارم.

دیشب 3 نصفه شب بیدار شدی و تا 6 بیدار بودی. هر چی هم برات درست کردم و آوردم نخوردی.

با این کارات خیلی مامان رو حرص میدی.

ولی اذیتهات ذره ای  از دوست داشتنم کم نمیکنه و کماکان عاشقت هستم عسلم.

نفسم به نفست بنده.

دیشب آخرین شب قدر بود. اول از همه از خدا سلامتی تو بعد بابایی و بعد خودم رو خواستم و بعد یه قطار حاجت دیگهههههههه.

ایشاللا تا سال بعد همه براورده بشه.

تو این مدت علاقه زیادی به کتاب پیدا کردی و هی میری کتابهات رو میاری و ورقشون میزنی و گاهی میدی به من که برات بخونم. البته نباید زیاد نوشته هاش رو برات بخونم چون خسته میشی و میزنی ورق بعدی. بیشتر میخوای شکلاش رو برات توضیح بدم.

کتاب فارسی دوم دبستان رو که عزیز برات آورده بود داغونش کردی انقدر با خودت همه جا میبریش و گاهی اوقاتم پاره میکنیش.

میاری و میخوای شکلاش رو برات بگم. همه شکلاش رو دیگه یاد گرفتی و میگی.

دختر همسایه که اسمش رزا ست عاشقته و وقتی برای اولین بار اجازه دادم ببرت خونشون خیلی نگران بودم زنگ زدم دیدم داری بازی میکنی و خیالت نیست.

از اون روز به بعد روزی دو سه ساعت میری پیشش و خیلی هم بهت خوش میگذره.

البته بگم خاله رزا 18 سالشه و بچه نیست. ولی خیلی بچه دوسته.

شما هم ازش خوشت اومده و با اشتیاق میری پیشش.

چون هوا خیلی گرم شده و ویروس هم زیاد شده چند روزه پارک نبردمت. ولی بعضی شبا مسجد رفتیم و اونجا رو هم خیلی دوست داری و برای شما کم از پارک نداره.نیشخند

اینم چند تا عکس از این روزهایت:

اینجا داره سعی میکنه کفش رو بپوشه که تقریبا یاد گرفته.تشویق

 

 

اینجا بیبی انیشتین گذشته بودم تو کامی. رفتم بیرون از اتاق دیدم نیومد دنبالم برگشتم دیدم از صندلی رفته بالا و خودش داره میبینه.

 

بستنی خورون. جدیدا همه چیز رو میگه بده دست خودم بخورم. اگه بگیرم جلوی دهنش که بخوره پاهاش رو میکوبه زمین که بده دست خودم. ولی بعدش به این روز میفتهههههههوقت تمام

 

 

این هم کیتی کوچولوی من که از دیوار راست بالا میره.

مامان فدای شیطنتت بشه. عاشقتممممم

 

اینم پیرهن خوجلی که پارمیدای عزیز برای آرشیدا گرفته. ایشاللا در آینده دوستهای خوبی برای هم باشید. من و مامان پارمیدا که  با هم رابطه دوستی ارزشمندی داریم.خیال باطل

ممنونم ازت دوست مهربونم.ماچماچماچماچماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

عاطفه مامان انیتا
10 مرداد 92 17:03
سلام عزیزم..ارشیدا جوون ماشالا شیطون شده..من به وبلاگت همیشه سر میزنم عزیزم...راستی 16 ماهگی ارشیدا مبارک..دقیقا یک ماه با انیتا فاصله داره انیتا دو روزدیگه یعنی 12 مرداد 15 ماهه میشه


آخی عزیزم. منم وب آنبتا جون سر زدم. لینکش میکنم که همیشه بهش سربزنم.بوسسسسسسسسس
الهام مامان آوینا
11 مرداد 92 1:18
کلی نوشتم کد امنیتی را اشتباه زدم پاکید همش...
میگم صحبتکردنای ارشیدا هم دقیقا مثل اویناست.. پیشرفت هاشون شبیه همه... اوینا هم این روزا دندون اسیاب فک پایینش متورم شده ولی هیچ خبری از جوانه زدن نیست که نیست فقط طفلی بچم درد می کشه انگاری!!!!!!!!
منم در روز خیلی کلمات را به اوینا میگم و ازش می خوام تکرار کنه...
قالب اختصاصی جدیدتون هم مبارک ..خیلی زیبا شده.... خودتون طراحی کردید؟


مرسی چه جالب که مثل همن.
آرشیدا هم آسیابهای پایین و بالاش متورمه و معلوم نیشت کی دربیاد.
نه خودم طراحی نکردم تو یه قرعه کشی برنده شدم و جایزش بود.
مامان مه یاس
11 مرداد 92 1:20
عزیزمممممم ماشاالله به این ارشیدای خوشکل و باهوش..اخه بالای شومینه رفتی چکارررر؟؟


میره شیطونی کنه دیگه خاله جون.
مرسی که بهمون سر زدی.بوسسسسسسسس
خاله ریحان
11 مرداد 92 1:24
بمیرم براش من...بستی خوردنش تو حلقم واقعا...
بچس این یا مارمولک؟


عسل مامان این....
مامان ماهیار
11 مرداد 92 10:37
ماشالله چه ناز شدی بالارفتنهاش دست کمی از ماهیار نداره
خیرش را ببینی


هههههههههههه میبینم که همشون کوهنوردن یه جورایی...
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 مرداد 92 6:10
سلام خوبی
دخی نازنینت با اون خنده های شیرینش خوبه گلم .. افرین به این شیطونک خاله که یاد گرفته خودش کاراشو بکنه ..لطفابهم سر بزن و شادی مارو دوچندان کن


مرسیی عزیزم. سر میزنم.
مامان تسنیم
12 مرداد 92 10:32
اولا قالب جدیدتون مبارک

بعد هم چه عکسهای با مزه ای انداختین

اون عکس از مبل بالا رفتنش و بی بی انیشتین دیدنش خیلی خوب بود

ما که تلویزیون روشن میشه حق نداریم برنامه ای به غیر از بی بی انیشین ببینیم

میره کنترل dvd را میاره اشاره میکنه که بذارم اینقدر هم زورش زیاده که مجبوریم بگیم چشم

راستی یه سوالی؟ آرشیدا گلی خوب وزن میگیره؟ میتونی برنامه غذایی اش را برام بگی؟ آخه تسنیم تازه شده 10و200
مرسی عزیزم.
اشتهاش هم خیلی بد شده
میام این کارهای آرشیدای باهوش را میخونم کلی کیف میکنم


مرسی دوستم. برنامه غذاییش رو هم تو وبت گذشتم.


مهسا مامان نورا
12 مرداد 92 16:28
عزیزم 16 ماهگیت مبارک


مرسیییییییییی
راحله
14 مرداد 92 6:03
چقدر حرف زدنشو دوست دارم منننننننننن
سمانه جونم اونقدر دلم میخواد هوراد هم زودتر یاد بگیره مثل ارشیدا حرف بزنه!
اصن فک کن عروس اینهمه حرف بلد باشه اونوقت دوماد دور از جونش لال باشه نمیشه که!!!! باید یه فکر اساسی بکنم
چطوره ارشیدا یه کلاس آموزشی بذاره واسه هوراد؟


آره کاش نزدیک بودن همدیگرو که میدیدن بی تاثیر نبود.
لیلا میگفت بهاران از وقتی اومده بود پیش آرشیدا چند تا کلمه هایی که آرشیدا میگفت رو یاد گرفته و میگه.
البته کلا پسرا دیرتر حرف میفتن. نگران نباش. حالا انقدر بلبل بشه برات که بگی بسی هورادی ساکت باش.ههههههههههه
مامان محمد و ساقی
19 مرداد 92 1:44
16 ماهگیت مبارک عزیزم یعنی موندم بعد از بالا رفتن از مبل و فتح شومینه به کجا خواهی رفت؟ لباسش خیلی خوشگله