یک سالگی و دومین 13 بدر زندگی من
دخمل طلای من ، عشق و نفس مامان روز 12 فروردین یک ساله شد.
13 فروردین که هم دومین 13 بدرش رو تجربه کرد. البته 13 بدر پارسال تو راه بیمارستان به خونه بود و چیز خاصی نفهمید و همش تو ماشین خواب بود.
باورم نمیشه این آرشیدای شیطون همون جوجه 1 سال پیشه که با 50 سانت قد و 3350 گرم وزن متولد شده بود.
مراحل رشدش مثل نوار جلوی چشمش میاد. اولین بار که تونست غلت بزنه ... اولین قهقه هاش..اولین نشستنش... اولین بار که سینه خیز رفت... اولین چهار دست و پا رفتنش... اولین ایستادن و اولین قدمهاش... اولین دست زدن و نانای کردنش... اولین بابا و ماما گفتنش.....
خیلی خیلی شیرین بود همه روزایی که با نفس اون از خواب بیدار شدم و بعد از خوابیدن اون با آرامشی که تو خونه برقرار شد خوابیدم...
خدا رو شاکرم که منو و همسرم رو قابل دونست و یه فرشته کوچولوش رو به ما سپرد.
امیدوارم از پس تربیت این امانتش خوب بربیایم و پدر و مادر خوبی باشیم.
از همه دوستانی که تولد عزیزترینم رو بهم تبریک گفتم صمیمانه سپاسگزارم و امیدوارم تو شادیهاشون جبران کنم.
راستی تا یادم نرفته بگم دو روز مونده به 1 سالگیش ششمین مرواریدش هم از صدف بیرون اومد و دندون بالایی سمت چپش هم درومد. الان بالا 4 تا دندون و پایین 2 تا داره.
اینم اولین عکسها از سال دوم زندگی عشق من:
بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید:
چایی که بابایی روی آتیش برامون درست کرد.
اینم طبیعت زیبای مازندران در روز 13 فروردین سال92
شکار لحظه های بابایی
آرشیدا خونه مادربزرگ بابایی
آرشیدا و نیلا کوچولو ( نوه دایی بابایی که 1 سال و 10 روز از آرشیدا بزرگتره)