شیرین زبون من
سلامی به گرمی این روزهای گرم تابستونی.
هوا خیلی گرم شده.
سه روزی خاله ریحان و دایی فرید اومدن پیشمون و به شما حسابی خوش گذشت.
امشب رفتن. موقع رفتنشون ما هم رفتیم پایین و داشتی باهاشون بای بای میکردی که یه دفعه که دیدی رفتنشون جدیه زدی زیر گریه و همچین لب ورچیدی که خاله دلش نمیومد از پیشت بره.
امشب هم مثل دیشب بدخواب شدی و ساعت از 2 گذشته و نمیخوابی. عزیز داره باهات بازی میکنه.
فکر کنم دندونات اذیتت میکنه. پشه هم پاتو زده و هی میخوارونیش و دیگه داره زخم میشه دکتر که برده بودمت گفت اگه خیلی خاروندی بهت شربت هیدروکسی زین بدم. منم اولین بار بهت دادم.
انقدر تو خواب غلت میزنی که تو پشه بند نمیمونی.
کلمه های جدیدت دوباره( دوباله). بازم . کتاب. آلبالو( آلوبالو) . ده تا( ده دا) .
امروزم دایی بهت گفت بشین اینجا تکیه بده شمام تکیه دادی. دوباره گفت تکیه بده خودت رو بیشتر تو مبل فرو کردی. بازم که گفت تکیه بده گفتی دادم.
مامان فدای شیرین زبونیهات بشه عشقم.
اینم چند تا عکس عسلکم:
اینجا رفته بودیم پارک و دخملی داشت خوشحالی میکرد.
اینجا داره واسه خودش کتاب فارسی دوم دبستان رو ورق میزنه و میخونه.
اینجا هم داره به نینی تو کتاب بچه های جینگیلی که هدیه پارمیدا جونه شیرین گندمک( جرقه) میده.
حالا خودش میخوره.
اینجا هم داره شیطونی میکنه. موهاش رو از پشت بستم ببینید چه جیگر شده.
وای ساعت 3 شد و هنوز نخوابیده. تو این فاصله بهش سرلاک هم دادم. ولی قصد خواب نداره. ای خدااااااااااااااااا