یه عالمه پارک
چند روز پیش من و شما و پدر جون و عزیز رفتیم کرج خونه خاله مینا و شام هم رفتیم خونه دایی حمید.
بعد از شام رفتیم توی حیاط و با پریا جون تاب بازی کردی.
شب دوباره برگشتیم خونه خاله مینا و قرار شد چند روز پیششون بمونیم.
فردا صبحش پدر جون من رو رسوند مترو و خودش رفت خونه. منم با دوست عزیزم نیکا جون قرار گذشته بودم که بریم نمایشگاه mbc. قبل از 10 اونجا بودیم و تا 1 حسابی گشتیم. خیلی بهمون خوش گذشت 2 تایی بدون آرشیدا و پارمیدا جون.
البته بعضی جاها جاتون خالی بود و یادتون میکردیم.
تا برگردم ساعت 3 شده بود و شما حسابی عزیز رو اذیت کرده بودی و هر نیم ساعت مامانم مامانم میکردی. 1 ساعت تو پارکینگ و 1 ساعت هم تو حیاط خلوت با آب بازی سرگرمت کرده بود. هیچی هم نخورده بودی و حرصش داده بودی.
من که اومدم سفت بهم چسبیدی و نمیذاشتی مانتوم رو دربیارم. روسریم رو هم که دراوردم ناراحت شدی و دوباره دادی بهم و گفتی سری دده. ( روسری سر کن بریم دده.)
به خاله جمیله میگفتی آله جیمینی.
یه بار هم با هم رفتیم مغازه برات دنت بخرم. تا دنت ها رو برداشتم گذشتم که حساب کنم یه ریز میگفتی دنه. فروشنده گفت آخه تو دنت هم میدونی چیه فسقلی. بعدش که گذشت تو مشما دادم دستت و گفتم بیا مال شماست. بعد یه مشتری دیگه بهت گفت یه دنتت رو به من میدی. شما سریع دنتها رو به خودت فشار دادی و گفتی نه نخام.( نه نمیخوام.)
یه شب شام هم خاله ها زحمت کشیدن و غذا رو درست کردن و رفتیم پارک خوردیم که خیلی خوش گذشت. ولی بدغذاییت اونجا به اوج خودش رسید و هیچی نمیخوردی.
خلاصه جمعه پدر جون اومد دنبالمون و برگشتیم خونه. امروزم بردمت پارک و مسیر رفت و بیشتر برگشت رو خودت راه اومدی.
راستی یه پازل میوه داری که اولش میخواستم یادت بدم یه میوه رو برمیداشتم و دنبال جای درستش میگشتم و میگفتم اینجا که نیست. اینجا هم نیست. ا اینجاست.
دیروز دیدم میوه ها رو جای اشتباه میذاری و برمیداری و میگی نیست که.
وقتی کسی نخ دندون میکشه اداش رو درمیاری و میگی نخخخخ
راستی عزیز برای دستشوییت دمپایی خریده و میری توی دستشویی میشینی و میشورمت. به خاطر آب بازیش دوست داری و نمیخوای بیای بیرون. روزهای اول در دستشویی که باز میشد دمپاییت رو میدیدی گریه میکردی و میخواستی بری تو و میگفتی کش کش.( کفش)
جای دمپایی رو عوض کردیم که توی دیدت نباشه حساسیتت کمتر شد.
راستی موقع خریدش هم دمپایی ها رو ول نمیکردی و تا خونه توی دستت بود.
اینم عکسای این روزها:
اینجا پریا برای خودش ازین برچسبها زده بود روی بازوش آرشیدا هی دست میزد و خوشش اومده بود برای اونم زد.
این هم بعد از شام توی حیاطه که تقریبا سرد بود و من گرمترین لباسش رو تنش کردم.
اینجا هم با پریا جون تاب بازی میکنه و داره تاب تاب عباسی کدا منو تندادی رو بلند میخونه.
اینجا پارک نزدیک خونه خاله ایناست.
این عکسا هم مال امروزه که بردمش پارک نزدیک خونمون.