فوت حاجی بابا
تو این پست میخوام یه خبر بد رو برات بنویسم عزیز دلم.
حاجی بابا ، پدر بزرگ پدری بابایی بود. آخرین پدربزرگ من و بابایی که روز 15 خرداد به رحمت خدا رفت.
وقتی بدنیا اومدی دو تا از پدر بزرگهای من و بابایی زنده بودن که پدر بزرگ من وقتی هنوز 2 ماهت نشده بود فوت شدن و امسال در سن 1 سال و 2 ماهگیت هم پدر بزرگ بابایی رو از دست دادیم.
حاجی بابا مرد مهربونی بود و خیلی دوست داشت. بابا جون اولین پسرش و بابایی اولین نوش و شما اولین و تنها نتیجش بودی.
روز 15 هم بابایی که این خبر رو شنید مرخصی گرفت و راه افتاد تا برای تشییع جنازه برسه.
همون شب حرکت کردیم و صبح رسیدیم اونجا.
شما وقتی اونجا دیدی همه با صدای بلند گریه میکنن چون تا حالا همچین صحنه ای رو ندیده بودی با صدای بلند میخندیدی. و من کلی خجالت کشیدم ازین کارت.
تا مراسم سوم بودیم و بعد برگشتیم تا بابایی بره سر کارش.
توی مراسم هم شما حسابی شیطونی و دلبری کردی واسه همه فامیل و همه حسابی عاشقت شدن.
امیدوارم دیگه تو مراسمهای غم و غصه شرکت نکنیم و همیشه توی شادیها دور هم جمع بشیم.
هر کسی این مطلب رو میخونه برای شادی روح حاجی بابا که مرد مومن و مهربونی بود هم فاتحه ای بخونه.