آرشیدا و ساحل دریا
امروز من و بابایی و آرشیدای قشنگم رفتیم ساحل دریا.
عشق مامان برای بار دوم روی شنهای ساحل قدم گذشت و راه رفت.
یه سری عکس هم موقع غروب آفتاب گرفتیم که چند تاشو میذارم.
لباسی هم که آرشیدا گلی پوشیده وقتی جوجوم تو شکمم بود با عشق براش بافتم.
وقتی تنش کردم و دیدم چه اندازشه و بهش میاد از ذوق اشک تو چشام جمع شد. و هر چی بابایی گفت هوا گرمه و یه لباس دیگه تنش کنیم من گیر دادم که باید با همین لباس ببریمش و ازش عکس بگیریم.
خدارو شکر هوا هم گرم نبود و اذیت نشد.
دوست دارم تنها میوه باغ زندگیم. عشقم عمرم نفسم جونم تویی.
وقتی باردار بودم نمیدونستم چه شکلی هستی و چجور بچه ای هستی ولی دوست داشتم. الان با قیافت رفتارت خنده ها و گریه هات دارم زندگی میکنم. خیلی عزیزی واسم. عزیزتر از جونم.
دوست دارم دیووووووونه وار.
اینم عکسا:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی