5 ماهگی نفسم
خوشگل مامان 9 روزه که 5 ماهه شده.
٩ روزه که بابایی اومده و آرشیدا خیلی خوشحاله.
چند روزه که اومدیم خونه خودمون. دیروز و پریروز خونه مامان جون آرشیدا بودیم. بعد از یک ماه خیلی از دیدنش خوشحال بودن و کلی باهاش بازی کردن. عمه ها که حسابی باهاش مشغول بودن.
از احوالات دخملی بگم که دیگه سینه خیز خودش رو میکشه جلو و به هر چیزی که توجهش رو جلب کنه میرسونه. مثل کیف من ، پای بابا، سفره و غذاهای ما ، عروسکاش و .......
از پریروز تو رورئک هم میذارمش البته نه زیاد. خیلی خوشش اومده و توش راحته و باهاش حرکت هم میکنه.
راستی بگم از وقتی بابایی اومده داره کلی بهمون خوش میگذره. همش میریم بیرون و این ور و اون ور.
امشب هم رفتیم ساحل. اولین بار بود که شب دریا رو میدیدی. از چراغای رنگی هم خیلی خوشت اومده بود و هی میخندیدی. کلا اگه مشکلی نداشته باشی خوش اخلاقی و خیلی میخندی مامان فدای خنده هات.
اینم 2 تا عکس از دخمل ناز مامان:
این عکس رو توی جاده چالوس گرفتیم.
این عکسم امشب گرفتم از دلبری کردنت واسه مامی.
بخورمت نفسم وقتی میخندی دلم غش میره واست. خدا هیچوقت خنده هاتو از من نگیره عشقم.