خونه مادر جون
سلام به نفسم عشقم عمرم......
دختر نازم دو روز دیگه سه ماهگیت تموم میشه و وارد ماه چهارم زندگیت میشی.
مامان قربونت بره 3 ماهه که داری شبها و روزها رو کنار من و بابایی میگذرونی. به زندگی ما شور و نشاط وصف ناشدنی دادی. با همه خستگی ها و بی خوابی ها و گریه هات که برای من غیر قابل تحملن ولی عاشق تک تک لحظه هاشم.
یک لحظه با تو بودن رو با تموم دنیا عوض نمیکنم و خدا رو شکر میکنم که تو فرشته کوچولو رو به ما داد.
همیشه دعام اینه که سالم باشی حالا هر چقدر میخای گریه کن و ما رو اذیت کن فدای سرت.
چند روزه اومدیم خونه پدر جون و مادر جون. اینجا تو روز خیلی نق میزنی و بد خواب میشی. یعنی خوابت میاد و نمیخوابی و گریه میکنی. ولی شبا رو خوب میخوابی.
دیروز هم خونه خاله مینا اینا بودیم. خاله جونا زحمت کشیدن و شما رو نگه داشتن ما رفتیم بالاخره یه مانتو خریدیم. از دست شما مگه میشه خرید کرد؟!!!
چند تا عکس هم اونجا درست کردم که در آخر میذارم واست.
دوست دارم یه دنیا. نفس منی. نمیخام باشم اگه نباشی.....
فقط طاقت گریه هاتو ندارم عشقم. تو رو خدا انقدر الکی گریه نکن. معده درد گرفتم از شنیدن صدای گریت.همیشه بخند تا منم بخندم. با خنده هات همه خستگیم میریزه.