آرشیدا و آینه
آرشیدای بلای من امروز 8 ماه و 9 روزه شد.
جیگر مامان بسیار بسیار شیطونه.
امروز بردمش بیرون تنهایی که اشتباه خیلی بزرگی بود.
خیلی خیلی خیلی اذیتم کرد. تو کالسکه که تا 5 دیقه بیشتر نموند. بعدش من با یه دست کالسکه و با یه دست آرشیدای غر غرو رو میاوردم. دست درد و کمر دردم که بماند کلاه و شالشم هی میکشید و جیغ میزد. بالاخره کلاهشم انداخت زمین و گلی شد.
خلاصه با مشقت خودمو رسوندم خونه و دیگه به خودم قول دادم تنهایی بیرون نبرمش.
امروز صبح دیدم کشوهای کابینت آشپزخونه رو کشیده بیرون و هر چی توشون بوده داره میریزه بیرون.
اینم چند تا عکس از امشبش که داشت توی آینه دلبری میکرد :
(عکسها رو توی ادامه مطلب ببینید.)
آرشیدای بلای من امروز 8 ماه و 9 روزه شد.
جیگر مامان بسیار بسیار شیطونه.
امروز بردمش بیرون تنهایی که اشتباه خیلی بزرگی بود.
خیلی خیلی خیلی اذیتم کرد. تو کالسکه که تا 5 دیقه بیشتر نموند. بعدش من با یه دست کالسکه و با یه دست آرشیدای غر غرو رو میاوردم. دست درد و کمر دردم که بماند کلاه و شالشم هی میکشید و جیغ میزد. بالاخره کلاهشم انداخت زمین و گلی شد.
خلاصه با مشقت خودمو رسوندم خونه و دیگه به خودم قول دادم تنهایی بیرون نبرمش.
امروز صبح دیدم کشوهای کابینت آشپزخونه رو کشیده بیرون و هر چی توشون بوده داره میریزه بیرون.
اینم چند تا عکس از امشبش که داشت توی آینه دلبری میکرد :