شهربازی
چند روز پیش روز معلم بود. شاگردای عزیز براش گل آورده بودن . تو هی گل رو میگرفتی بهش میدادی و میگفتی روزت مبارک.
اکثر کتابات رو حفظ شدی و دیگه هر کدوم رو میارم برات بخونم میگی نه. میخوام برم نمایشگاه کتاب و برات کلی کتاب و پازل و سیدی جدید بگیرم.
دیگه عصرا نمیخوابی اکثرا. اگر هم بخوابی حتی یک ساعت خواب شبت میره بعد از 2 که خیلی بده. ترجیح میدم نخوابی ولی بعضی روزا بیهوش میشی. اونم 6 به بعد که دیره.
چند روز پیش هم بردمت پارک و برای اولین بار گفتی میخوای سوار قطار برقی بشی. منم با ترس و لرز سوارت کردم. آخه میترسیدم وسطش گریه کنی و بخوای پیاده شی. ولی تا آخرش نشستی و خوشحال بودی. بعدش هم رفتی تو استخر توپ. ولی چون قدت کوتاه بود راهت نمیدادن من گفتم دورش میشینی و توش نمیری. کلی حال کردی و آخراش خیلی دلت میخواست بری تو ولی من نذاشتم.
دندون 17 هم( آسیاب بزرگ پایین سمت چپ) درومده. اون یکی هم متورمه و بزودی درمیاد. ولی بالاییها رو نمیدونم.
خیلی شعر دوست داری. وقتی یه شعر جدید برات میخونم انقدر میگی بخون و به دهنم نگاه میکنی که دو روزه حفظ میشی و باهام میخونی. بعدش دیگه اون شعر رو میندازی کنار. و اگه یه وقتی بخوام برات بخونم میگی نهههههههه
دارم برات دنبال شعرهای جدید میگردم.
برات چند تا ماهی و یه خرس بافتم. برای اولین بار بد نشده.
راستی برات پارچه گرفتم و 2 تا تاپ شلوارک دوختم واست. از روی لباسای دیگت الگو کشیدم و برش کردم. چون الگو کشیدن بلد نیستم و تا حالا خیاطی نکردم. با اینکه خیلی ایراد دارن ولی خوشم میاد ازشون.
چون با عشق برات دوختم.
بریم سراغ عکسهات
داری واسه نازنینت کتاب میخونی
این رو هم خودت درست کردی با کمک من. من میگفتم چی رو بذاری خودت میذاشتی سر جاش
اینم اولین لباسی که واست دوختم.
هر 8 تا مکعب رو روی هم چیدی و خوشحال بودی.
آماده شدی بریم پارک
اینجا هم سوار قطار شدی.
یه توقفی هم جلوی باندی که آهنگ پخش میکرد داشتی و جلوش رقصیدی تا آهنگ رو عوض کردن و آهنگ غمگین گذشتن که شما با اون هم رقصیدی باز.
از بیرون استخر توپ رو میدیدی و میگفتی باز کن برم تو.
اینم آکواریوم آرشیداست
خرسی که براش بافتم.
این رو هم خودش بتنهایی درست کرده.
اینم دومین لباسی که براش دوختم.
اینم نقاشی جدیدت. مامان قربونت بره.