آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

خداحافظ میمی

1392/12/10 16:16
نویسنده : سمانه
1,165 بازدید
اشتراک گذاری

یه سلام گرم به دوستای خوبم که با اینکه اکثرتون رو ندیدم ولی همیشه دلتنگتون میشم و بهتون عادت کردم.

همونطور که از عنوان مطلبم پیداست. تو این مرخصی همسری پروژه از شیر گرفتن آرشیدا رو عملی کردیم و خدا رو شکر موفقیت آمیز هم بود و اونقدری که فکر میکردم سخت نبود.

از 2 ماه قبلش دفعاتش رو کم کرده بودم و فقط قبل خواب ظهر و شبش میدادم بهش. یه جورایی فقط با شیر خوردن میخوابید و این منو نگران میکرد.

خلاصه از روزی که از تهران رفتیم (19 بهمن در سن 22 ماه و یک هفتگی)برای اولین بار توی ماشین بهش شیر ندادم و براش کتاب خوندم و خوابش برد. یکی دو دفعه گفت میمی گفتم درد میکنه بوس کرد و بی خیال شد.

وقتی رسیدیم هم تو طول روز اصلا نمیگفت میمی. شب هم انقدر باهاش بازی کردیم و خستش کردیم و بهش آب و شیر و میوه دادیم و آخرش یه جوری خوابوندیمش.

فردا صبحش که بیدار شد گفت میمی میخورم. گفتم درد میکنه. تا اومد گریه کنه منم حالت گریه گرفتم. دلش سوخت اومد بوس کرد و بی خیال شد.

عصری هم بردیمش بیرون تو ماشین خوابید.

شب رفتیم مهمونی و برگشت تو ماشین خوابید. خلاصه همینجوری از شیر گرفتیمش و الان درست 21 روزه که شیر نخورده.

البته هنوزم گاهی یادش میکنه و من بهش میگم یادت رفته شما دیگه بزرگ شدی. قدت بلند شده. دندون دراوردی. دیگه باید غذا بخوری . میمی برای نینی کوچولوها مثل رادینه.

اونم قانع میشه. یه روز دیدم اومد به عروسکش میمی بده. گفت نه نخور قدت بلند شد. رادین بخوره.

البته بعد از این قضیه یکم دل نازک شده و تا بگی بالای چشمت ابرو هست قهر میکنه و میزنه زیر گریه و میگه حالا من چکار کنم؟ بعضی اوقات هم با انگشتاش لب بالاییش رو دست میزنه. ولی بازم خیلی خوب کنار اومد با این قضیه.

الان باید کلی براش کتاب و قصه بخونی تا بخوابه . البته گاهی هم با دیدن شوی آره آره واللای اندی میخوابه وقتی خیلی خسته باشه.

ولی خیلی بی اشتهایی میکنه و هیچی نمیخوره. روزای اول که بدجوری اعتصاب غذا کرده بود. الانم با همه تلاشهای من نیم کیلو وزن کم کرده.

خوب این از قضیه شیر.

حالا بگم براتون که چه بلبلی شده این خانم طلا. جملات کامل و قصاری میگه که همه انگشت به دهن میمونیم. خیلی از شعرهارو هم داره حفظ میکنه و خیلی بامزه میخونه.

شعر بلک شیپ رو هم میخونه. شماره عمو پورنگ.خنده حسنی نگو بلا بگو. اتل متل توتوله. یه توپ دارم و شعرهای خیلی  کتاباش رو .

یه روز باباش رفت بود رو صندلی و بالای کمد کار داشت آرشیدا تا دیدش گفت آویزون نشی پسرم میفتی. مواظب باش.قهقهه

پارچه گرفته بودم  عمش لباس بدوزه واسش. پارچه رو میگیره روی سینش و میگه چه خوشگله . رنگیه عمه لختی بدوز.تعجب

رنگها و اشکال رو هم تا 80% یادگرفته و پیشرفت خوبی داشته.

به باباجونش میگه پفک بخر. چوکلز(چاکلز)

به زن عمو میگفت باباجونم پول داره یه عالمه داره حسابی داره. صبح که بیدار میشه میخاد بلندم کنه میگه مامانی پاشو دست و رو بشوریم. صبحانه بخوریم. میگم صبحانه چی میخوری؟ میگه نون و پنیر. حسابی بخوریم.

یه بار توی خونه داشت با اسباب بازیاش بازی میکرد یهو دید باباش سرشو گذشته روی تشک آرشیدا. عین برق گرفته ها اومد و گفت آه خدای من و تشک رو از زیر سر باباش کشید بیرون.نیشخندبه باباش هم رحم نمیکنه. خیلی روی وسایلش حساسه.

 موقع خوابش هم همش میگه مامانی دودو بخون.... حسنی بخون.... بابای مهربونم بخون....

راستی این مدت یه جشن عقد هم رفتیم که خیلی بهش خوش گذشت و حسابی رقصید و همش روی سن بود. و یه بارم عین تیر در رفت و رفت پیش عروس نشست و هر کاری کردم بلند نمیشد.اوه

انقدر هم روی سرامیکها دویید که یه بار زمین خورد و گریه کرد.گریه

بریم سراغ عکسهای نازگلم.

این برف بهمن 92 هست. صبح هست و همینقدر برف بود. عصری که برف بیشتر شد یه آدم برفی بزرگتر درست کردیم.

آرشیدا و متین. ببینید دستشو کرده تو جیب متین.زبان

 

اینم برف عصر که حسابی بود.

 

عسل مامانمژه

 

موهاشو درست میکردم بریم مهمونی.

 

اینم بعد از درست شدن موهاش.ماچ

 

 

اینم آرشیدای من تو عروسی

 

 

 

اینجا من داشتم موهامو سشوار میکردم. برس رو گرفته بود و به موهاش میپیچید مثل من. ولی بدجوری تو موهاش گیر کرد و دادش درومد و گفت مامان گیر کردم.قهقهه

 

خانم طلا در حال خوردن نون و خامه

 

اینجا هم داره به پو غذا میده.از خود راضی

 

اینم جیجر خانم در طبیعت اطراف خونه باباجونش.

 

اینم عکس هنری که بابایی ازش گرفتهقلبقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

عاطفه مامان انیتا
11 اسفند 92 2:11
سلام عزیزم مبارکه یه سلامتی ارشیدا جونم بزرگ شده وخانومی شده دیگه می می نمیخوره.. چه عکسهایی دلم ضعف رفت براش عکساشو دیدم ...موهاش چقد خوشگل شدن..الهی جووووونم خیلی خوشگل شده دلمون براتون تنگ شده بود.. چقد شیرین زبون شده ببوسش به ما هم سربزن
خاله ریحان
11 اسفند 92 13:50
ای جونم خاله چقد بزرگ شده و چقد شیرین زبون فداش بشم من خوردنی
آتنا مامانیه روشا یدونه
11 اسفند 92 17:16
عسلم آفرین که انقدر قوی هستی و در مقابل میمی مقاومت نمیکنی . عکسهات خیلی خوشگل شدن قرتی خانوم مخصوصا دو تا عکس آخریت که مثل دوستت با رنگ سبز خیلی خوشگل شدی
✿✿الهه مامان روشا جون✿✿
12 اسفند 92 0:46
ای جان ماشالا به آرشیدای شیرین زبون. سمانه جون خوشحالم که پروژه می می گیرونتونم به خوشی تموم شد وای مردم از خنده دستشو کرده تو جیب یکی دیگه
بانو
12 اسفند 92 10:34
اسفند 92
مامان تسنیم خانوم
12 اسفند 92 11:09
عزیزم اینقدر دلم براش تنگ شده بود چند بار عکسهاش را دیدم خدارا شکر که راحت گرفتی دعا کن برا تسنیم ما هم راحت باشه خیلی عکسهاش ماه بودن اتفاقا تسنیم هم عاشق اینه که به پو غذا بده ببرتش حموم دوش بگیره و چراغش را براش خاموش روشن کنه و باهم آواز بخونن یه بوس محکم بکن گلت را
آرزو - مامان سانیا
14 اسفند 92 0:44
وای چه دخمل خانومی ... زنده باشه
سوسن
15 اسفند 92 0:09
ای جان ای جان عزیز دلم ... سلام سمان جون خوبی عزیزم؟ همیشه خاظرات آرشیدای عزیزم رو دنبال میکردم هزار ماشالا به دختر شیظون بلای خودمون. به جای من حسابی ببوسش. به ما هم سر بزنید
مامان محمد و ساقی
15 اسفند 92 0:25
سلام سمان جون خوبی عزیزم خوب خدا رو شکر که این پروژه موفقیت امیز بودم.منم به محمد 22 ماه شیر مادر دادم ماشالله شیرین زبونیهاخه چطوری با اهنگ اندی اونم از نوع رقصی میخوابه
مامان محمد و ساقی
15 اسفند 92 0:27
چه ادم برفی خوشگلی شال و کلاههای ارشیدا جون رو خودت بافتی؟خیلی خوشگلن اون قسمت نوشتیا عمه لختی بدوز عکساش مثل همیشه خوشگل
مامان محمد و ساقی
15 اسفند 92 0:27
راستی وقتی میخوام برم وب ریحان جون وبش نیست!ادرسشو اگه عوض شده میشه برام بزاری