آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

17 ماهگی عشقم

1392/6/12 1:35
نویسنده : سمانه
818 بازدید
اشتراک گذاری

امروز عشق مامان 17 ماهه میشه.هورا

این روزها داره مثل برق و باد میگذره و هر روز با شیرین کاریها و شیرین زبونیهای شما مثل یک رویا در ذهنم نقش میبنده. خیلی دوست دارم نازنینم.

انقدر ملوس و ناز شدی که بعضی اوقات میگیرم حسابی فشارت میدم و بوست میکنم و جیغت رو درمیارم.

شمام یاد گرفتی میای منو وبابایی رو میگیری و با دستای کوچولوت فشار میدی و حتی دندونات رو هم به هم فشار میدی. عشقم خیلی مهربونی.بغل

کارای بامزت یکی اینه که وقتی صدای پیانو میشنوی یا تصویرشو میبینی با انگشتات حالت پیانو زدن درمیاری که میخوام اون انگشتات رو بخورم.

وقتی هم بابایی میگه آواز بخون میگه آهاااااا هوووو یااااا

داشتیم میومدیم تهران تو مسیر قطار دیدیم و نشونت دادیم و  گفتیم قطار میگه  هو هو چی چی هو هو چی چی. بالافاصله وارد تونل شدیم . و شما هنوز میگفتی هوهو چی چی

تا آخر مسیر وارد هر تونلی که میشدیم شما میگفتی هو هو چی چی.قهقهه

امروز تو حموم ایستاده بودم بهم گفتی بشین.

وقتی که داشتم سرمو شامپو میزدم دیدم هی میای به سرم دست میزنی چشمام رو که شستم دیدم همه سر و صورت و بدنت رو کفی کردی و خودت رو میمالی.قهقهه

شب هم داشتیم نانای میکردیم تموم شد گفتی نانای کنیم.

پریشب موهای عزیز رو بدجوری کشیدی. بهت گفتیم برو به عزیز بگو ببخشید. رفتی پیشش و گردنت رو کج کردی و گفتی بشید بعد هم لپت رو آوردی جلو که بوست کنه. بعد هم اومدی همه بوست کنن.خنده

 

قبل خوابت گفتم با عزیز و پدرجون بای بای کن و شب بخیر بگو بریم بخوابیم. گفتی تب بتیر. توی اتاق درو بستم و بهت شیر دادم یکم شیر میخوردی میومدی پشت در و با التماس میگفتی عزیز باز،  پسه جون باز.  من میگفتم عزیز و پدر جون لالان. میومدی دوباره شیر میخوردی. تا بعد 40 دقیقه خوابیدی.

به نمکدون میگی نک کون .

دیروز وقتی میخواستم پوشکت کنم بهم گفتی نکن.

داشتم بهت غذا میدادم از پیشم رفتی ، گفتم آرشیدا بیاد به بخوره،  گفتی نخوره.

دو روز هم هست که داری واسه خودت بازی میکنی تو آوازهات میگی لوک لوک لوک یا تن تن تن یا کان کان کان. معنیشون رو نمیدونم چیه. چند روز پیش هم بهت گلابی داده بودم بخوری دیدم داری فرو میکنی تو دهن عروسکت و میگی گلابیله گلابیله و باهاش حرف میزنی.

به سام میگی تام.

برات عروسکهای انگشتی گرفتیم میری جاشون رو نشون میدی با انگشتت و میگی انگش انگش. تا بهت بدم. توی انگشت خودت میذاری و حر ف میزنی واسه خودت بعد میاری میدی به من که  باهات صحبت کنم با اونها.

دیروز از روی صندلی کامپیوتر افتادی و حتی گریه هم نکردی فقط یکم ترسیده بودی و قلبت تند میزد و بهم چسبیدی بعدا دیدم بادیت به لبه کشو کیبورد گیر کرده و پاره شده و روی شکمت هم یه خراش افتاده. بخیر گذشت شکر خدا. بس که شیطونی دخمل من.

توی ماشین گذشته بودم تو صندلیت میخواستی بیای بیرون بهت گفتم هر کسی سر جای خودش. منم میخوام سرجام لالا کنم و سرم رو گذشتم پشت صندلی و مثلا لالا کردم. چند دقیقه بعد خواستم چیزی به بابایی بگم و خودمو کشیدم جلو پیشش که دیدم شاکی شدی و بهم میگی لالا لالا. یعنی برو سر جات لالا کن. کلی حندیدیم با بابایی.

راستی عروسی هم حسابی بهت خوش گذشت و نانای کردی و با لباس عروست چرخیدی حسابی. تو مجلس مثل خورشید میدرخشید نفسم.

اینم عکس عروسک من تو لباس علوس:

 



در حال نانای کردن.

 

اینم آرشیدا و صبا و پریا جون. آخرین دخمل رو نمیشناختم واللا.زبان

آرشیدا داشت دنبالش میرفت،  گفتیم شما هم بیا توی عکس که این نینی ما وایسته.نیشخند

 

اینم پارگی بادیش که خدارو شکر بخیر گذشت و خودش چیز خاصی نشد.استرس

 

اینم خراش شیتم کوچولوش. مامان بمیره واسش.نگران

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 شهریور 92 4:40
عزیزم 17 ماهگیت مبارک وای ماه بعد واکسن داری اماخوب خوبیش اینه که دیگه تموم میشه تا موقعمدرسه


مرسی عزیزم.
وای اسم واکسن رو نیار استرس میگیرم.
مامان تسنیم
12 شهریور 92 13:35
عزیزم چه عروسکی شده
ماشاالله خیلی خوب حرف میزنه و بانمک
آفرین
واقعا خدا رحم کرده که از صندلی افتاده چیزیش نشده
بچه های شیطون را فقط خدا حفظ میکنه
تسنیم که همه جای بدنش یه جای خراش هست از بس ورجه وورجه میکنه


آره خیلی خدا بهش رحم کرد.
آره خیلی بامزه حرف میزنه.ضعف میکنیم براش.
خاله ریحان
12 شهریور 92 23:15
ما که مردیم از خنده با این حرف زدنش...گلابیلهنک کووووووووووون


هههههههههه منظورش از گلابیله این بود که گلابیه بخور.
زهره مامان آریان
12 شهریور 92 23:40
چه علوس خوشکی.ماشالله.
چقدر شیرین زبونه.خیلی بامزه حرف میزنه.


مرسی هنوز خیلی مونده به آریان جون که گوله نمکه تو حرف زدن برسه. ولی تو هم سن و سالای خودش خوبههههه
عاطفه مامان انیتا
13 شهریور 92 0:23
سلام ارشیدا جون 17 ماهگیت مبارک عـــــزیزم...ارشیدا ماهگردت مبارک از طرف انیتا کوچولووو.وای چه لباس عروس قشنگی ناز بشی


مرسی عاطفه جون و آنیتای خوشگل.بوسسسسسسس
آرزو جونی ( مامان سانیا )
13 شهریور 92 0:31
به به چه عروس خانوم ماهیییی .زنده باشی عزیزم و همیشه توی زندگی مامان و بابا بدرخشی ...بووووس



مرسی مهربون.بوسسسسسسسسسس

راحله
13 شهریور 92 8:05
آخی الهی بمیرم براش واسه خراش رو شکمش خیلی گناه داره خوووووووو

ای بابا مامان خانووووم لباس عروس تن دخملمون کردی رفت!!!!!!!!!
الان به نظرتون جای داماد خالی نبود احیانا؟؟؟ هورادی رو میگماااا

چقدر شیرین زبونه ماشالله ماشالله


چرا راحله جون خیلی جاش خالی بود. فکر کن هورادی با کت شلوار میومد کنارش. ای جونممممممممممممممم

راحله
13 شهریور 92 16:40
___________________--------
_________________.-'.....&.....'-.
________________\.................../
_______________:.....o.....o........;
______________(.........(_............)
_______________:.....................:
________________/......__........\
_________________`-._____.-'شاد باشي مهربون
___________________\`"""`'/
__________________\......,...../
_________________\_|\/\/\/..__/
________________(___|\/\/\//.___)
__________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت
___________________)_ |_ (__
________________(_____|_____)
............ *•~-.¸,.-~* آپ کردم *•~-.¸,.-~*...........



میام پیشت دوستم.
الهام مامان اوینا
14 شهریور 92 1:33
خدا را شکر به خیر گذشت.. لباس علوسش مبااااااااااااااارکه.. خیلی بهش میاد..
هزار ماشاا... ناز شده..
اوینا هم خودش خیلی میاد طرف صندلی کامپیوتر و میخواد بره بالا.. صندلیه هم چرخونه یعنی هر بار دل من می لرزه.. خیلی مواظبش باش ارشیدای گل را


بله همین چرخش صندلی باعث افتادنش شد. ایشاللا بلاها ازین طفلی ها دور باشه.
عاطفه مامان انیتا
15 شهریور 92 16:45

روز ت مبارک...ارشیدا جوووون

امیدوارم مثل حنا با مسولیت

مثه کزت صبور

مثه ممول مهربون

مثه جودی شاد و سر زنده

و مثل سیندرلا خوشبخت باشی



ممنون روز دختر شما آنیتای ناز هم مبارک باشه.

❤دو نیمه قلبم❤
15 شهریور 92 22:16
سلام سمان جون خوبی عزیزم
ارشیدا جونم ماشالله روز به روز داره بامزه تر و شیرین تر میشه.
عزیزم مواظب باش.خدا رو شکر به خیر گذشت
لباس عروسش خیلی خوشگله و بهش میاد



مرسی مینا جون لطف داری.
مامان تسنیم
16 شهریور 92 8:48
روزت مبارک آرشیدای شیرین زبون


مرسی عزیزم. روز تسنیم خانم زرنگ و با هوش هم مبارک باشه.
زهره مامان آریان
17 شهریور 92 16:00


سولی مامان ادرینا
21 شهریور 92 2:37
لباسشووووووووووووووو خاله قربونششششششششششششش سمان کلی جیغ زدمممممممممممم لباس علوسشووووووووووو فداششششششششش چه خوردنی شده ماشالله خانم طلا ... برام ببوسشش حسابی .. خوشگل دختر نازوو ....


مرسی سولی جونم.
لطف داری. بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس