آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 12 سال و 20 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

جا مانده از 15 ماهگی

1392/4/27 16:52
نویسنده : سمانه
1,004 بازدید
اشتراک گذاری

این پست رو اختصاص دادم به حرفها و کارها و عکسهات که از 15 ماهگیت به جا مونده بود به خاطر نبودمون و فقدان رم ریدر.

بالاخره دیروز موفق به خرید یه رم ریدر دیگه شدم. فکر کنم پنجمی باشه.عینک

به قول بابایی تو رم ریدر شانس نداریم. چند تاش که از همون اول خراب بودن و قبلی که سالم بود آرشیدا خانم زد و ناکارش کرد.

از دخمل طلام بگم که خیلی شیرین و بامزه شده.

یه روز روی مبل رفت از پشت باباش رد شه که باباش بهش تکیه داد و فشارش داد من گفتم نکن دردش اومد. بابایی گرفت بغلش کرد اونم با بغض گفت درد اومد.

چنر روز پیش هم بردیمش دکتر واسه چکاپ که خیلی ازش راضی بود و گفت قد و وزنش عالیه و ملاجش هم بسته شده. دکتر میخواست گلوش رو ببینه گفت دهنتو باز کن دندونات رو ببینم خانم گفت نه نه و روش رو میکرد اون ور. آخر سر مجبور شدیم سرش رو بچسبیم تا بتونه معاینش کنه. بعد هم عاشق چراغ قوه دکتر شد و میگفت اده من. دکتر گفت خیلی کلمه بلده و تعجب کرد. منم گفتم اسمشم بلده. ازش پرسیدم اسمت چیه گفت آچیدا. دیگه خانم دکتر غش کرد از خنده. و گفت آدم باورش نمیشه این صداها رو از یه بچه 15 ماهه میشنوه.

جدیدا لباساش یا لباسهای من رو سعی میکنه بپوشه. شلوارش رو هم درمیاره. جوراب یا شلوار رو توی پاش میکنه.

کارتهای با ما ش رو همه رو بلده و 70 درصدشون رو میگه. علاقه داره به یه میله ای چیزی آویزون بشه حالت بارفیکس. وقتی بابایی شنا میزنه اونم حالتشو میگیره. وقتی خمیازه میکشیم  یا سرفه یا عطسه میکنیم ادامون رو درمیاره.

بهش بگیم ژست بگیر فوری ژست میگیره و میخنده. حتی اگه تو حالت شیطونی و کنجکاوی باشه.

دیروز توی فیلم نشون داد زنه رفت تو آسانسور سریع گفت آدادندور.

به تابلو میگه تابولو. به شامپو میگه دامپو . به سیب زمینی میگه سیب زی بی زی. به هدهد میگه هودو  هودو.

و یه سری کلمه های دیگه که یادم نیست.

چند روزم هست که میگه قاشق طرف من نیار و فرار میکنه و به هیچ صراطی مستقیم نیست. میخواد خودش غذا بخوره که اونم بیشتر ریخت و پاش و شیطنت میکنه و خیلی خیلی کم میخوره. حتی قطره هاشم میخواد خودش بخوره هی قطره چکون رو میزنه تو شیشه و نوکش رو میک میزنه. من بهش میدم نمیخوره و باید با زور بهش بدم.

واقعا ناراحتم ازین موضوع و غصه میخورم.

مثلا صبح تخم مرغش رو درسته دادم دستش 2 تا گاز کوچولو زد و ولش کرد. براش ریز کردم 2 تا تیکه سفیدش رو خورد و دیگه لب نزد.

ظهر هم با ریخت و پاش فراوون 8 تا رشته ماکارونی خودش خورد. همین.

راستی یه خبر دندون هفتمش هم نوک زده بیرون. سومین دندون پایین سمت راست.

لثه هاش هم جای دندونای کرسی متورمه حالا تا کی دربیاد....

اینم عکسهای این روزهااا

 

اون شبهایی که میرفتیم ساحل با این دختر خوشگل که اسمش ستایش بود دوست شده بود و سه شب دیدش و جالبه واقعا از دیدنش ذوق میکرد.

این هم موهای سشوار کشیده خوشگلم.

 

اینم ژست خوشگلش

 

لواشک رو عمه هاش درست کرده بودن . خیلی هم خوشمزه بود.خوشمزه

 

اینجا خونه بابا جونش خوابش برده. ببینید چطوری ولوو شده جیگر مامان!!!

 

این هم سبک جدید غذا خوردنش که بعدش حموم واجب میشه.زبان

 

ژستتو قربونننننننننننننننن

 

این هم خواب بعد از حمومش.فرشته

 

این هم ژستهای قرتی خانم با لباس جدیدی که عمه جونش  براش دوخته.

 

 

این هم آش رشته خوردنش به سبک جدید. فقط قاشق پر رو بلند میکرد تا به دهنش برسه خالی میشد اونم قاشق رو لیس میزد. دیدم اینطوری هیچی نصیبش نمیشه یه تیکه نون بهش دادم .نون رو میزد تو آش و نون رو میک میزد. باز اینطوری یکم آبشو خورد.از خود راضی

بالاخره تموم شد. چه پست طولانی شد.ههههههههههههههه

ممنون از حوصلتون.ماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

سودابه
27 تیر 92 17:39
سلام.نوه گلم محمد متین در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده اما من قبلا با همراهم به نی نی های دیگه رای دادم
لطفا شما بهش رای بدین
کد ش683است که باید به شماره 20008080200ارسال بشه قبلا از رایتون سپاسگزارم
به خونه وب من و نوه های گلم تشریف بیارین خوشحال می شیم.



چه مادر بزرگ مهربونیییییییییییییییی
راحله
27 تیر 92 18:41
ای جوووووووووووووونم چه عکسای بامزه اییییییییییییییی دخملی خوشمزه

عزیزممممممممم هزار ماشالله عروسم چقدرررر قشنگ حرف میزنه هورادی باید بیاد پیشش یاد بگیره


مرسی عزیزم. فدای هورادی با نمک بشم من.بوسسسسسسس
الهام مامان آوینا
28 تیر 92 13:18
سمانه جون تو وبلاگ اوینا ختم قران دسته جمعی برگزار کردیم دوست داشتی بیا و شرکت کن...


مرسی عزیزم. سر میزنم.
خاله ریحان
28 تیر 92 15:51
خدا این چه نمکه
هنوزم میگه آله؟؟!!
فدای آچیدا گفتنش بشم.


آره هنوزم میگه آله. به دخترایی که تو خیابون نازش میکنن و قربون صدقش میرن میگه آله.
زودتر بیا تا یادش نرفته آله اصلیش خودتی.هههههههه
مسیحا
28 تیر 92 18:00
به به خوشکل خانوم ما چه شیرین زبون شده، عزیز منی که روز به روز داری خوردنی تر میشی


مرسی خاله جون. لطف داری.
خاله ریحان
28 تیر 92 23:54
عجب بچه ادم فروشیه به هرکی یه نازش کنه میگه آله
بهش بگو حموم اولشو هنر دسته اله بود یادش نره هی میبردم میشستمش...هی وای من...هوار...جامو گرفتن.


دیگه دیگه زودتر نیای جاتو گرفتن.
نماد مهربونیش آله است دیگه. هر کی بهش محبت کنه میشه آله. مامان فداش بشه.
مامان تسنیم
29 تیر 92 11:33
چه ژستهای با نمکی گرفته
هزار ماشاالله خوب حرف میزنه


مرسی دوستم.
لیلا مامان بهاران
29 تیر 92 12:38
الهی که من بماچتم دو لپ هات رو ...خدا .. قرتی خانم چقدر لباس بنفشه ات و عکسهات خوجل شده عسلمممممممممم


مرسی خاله جونم. بهاران نازی رو ببوس.
نیکا (مامان پارمیدا )
29 تیر 92 18:43
سلام سمان جونم

قلبونشششششش برم من چه ماه شده این بلااا خانم با اون ژستهای بامزه خوردنیش.
لباسشم خیلی خوشگله خوش به حالت آچیدا چه عمه ی مهلبونی دالی

هزار تاااااا بوووووس از من و پارمیدا

مرسی خاله مهربونم. از هدیه هایی که برای آرشیدا فرستادی هم خیلی خیلی متشکرم عزیزم.
کتابهاش رو خیلی دوست داره و بهشون میگه دودو. پیرهنش هم تو تنش خیلی نازه.
مرسی خاله مهربون. آرشیدا هم شما و پارمیدا جون رو میبوسه.
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
29 تیر 92 22:24
الهی عزیزم خیلی عکساش با مزه بود.ماشالا خوشگل بوده بعد از سه شوآر کشیدن خوشگل تر هم شده.
قربونت برم عزیزم با اون غذا خوردنت.سمانه جون همه شون حموم واجب میشن بعد از غذا خوردن البته بیشترم لباساشون میخوره تا خودشون.
خیلی ببوسش.


مرسی عزیزم. واقعا حموم واجب میشه ها!!!!
یه چی میگم یه چی میشنوی.
مامان ساقی و محمد
29 تیر 92 23:46
سلام سمان جون
خوبی عزیزم؟
ببخشید نشد این پست رو فعلا" بخونم
فقط اومدم ازت تشکر کنم بابت همدلیت عزیزم


خواهش خیلی دردناک بود. هنوز تو فکرشم.
مهسا مامان نورا
31 تیر 92 18:10
سمانه جون درست حدس زدی البته بابای نورا اصالتاً اهل بندر انزلیِ اما خوب قسمت دیگه بندر عباس زندگی میکنیم.


آخی نازی دیدم اصلا چهرش به جنوبی ها نمیخوره.
قسمته دیگه....
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
3 مرداد 92 18:33
سلام عزیزم خوبی
ممنونم که به یادم بودی و بهم سر زدی

من چند روزی تهران نبودم رفته بودم شمال امشب یا فردا شب پست جدیدمو میزارم
قرار وبلگی هم خیلی خوش گذشت جاتون خالی بود ان شاا.. دفعه بعد همراه هم ..........


دوستان بجای ما. مرسی اگه تونستم حتما میام.
آخه من همیشه تهران نیستم.
مامان محمد و ساقی
7 مرداد 92 14:50
خوب اومدم این پست باحال و شیرین و خوشمزه رو خوندم
وااااااای غش کردم از کلمه اداندورخیلی شیرینه
بچه های تو سن آرشیدا جون همیشه از بچه های بزرگتر از خودشون خوششون میاد
بعد اینکه اون عکس غذا خوردنشو باید میدادی برای مسابقه.راستی شما شرکت نکردین؟


مرسی مینا جون. لطف داری.
نه شرکت نکردم.
كتي(مامان آقا مهديار)
9 مرداد 92 2:43
اي جان
اي جان
الهيييييييييييييييييي
غذا خوردنشووووووووو قربون
واي با اون لباس بنفشه ماشالله چ نازززززز شده
قرتي خانوم چه ژستي ام گرفتهههههه
وووووووووي بخورمتتتتتتتتت


مرسی خاله کتی.
قرتیه دیگه چه میشه کرد؟؟