6 ماه و 10 روزگی
امروز دهمین روز از ماه هفتم زندگیت رو گذروندی.
چقدر زود میگذره و کوچولوی من داره روز به روز بزرگتر میشه.
خیلی شیطون شدی و دیگه توی تختت نمیذارمت چون خودت رو میندازی بیرون.
به تشک بازیت هیچ توجهی نمیکنی و دوسش نداری. تا میذارمت روش زودی میای بیرون.
دلت میخاد واسه خودت تو خونه بچرخی و بگردی به خصوص گوشه ها و زوایا و جاهای تنگ و روی سرامیکها.....
تا یه چیزی میبینی که میشه گرفتش میگیریش و بلند میشی و باید زود بدوم بگیرمت وگرنه میخوری زمین و معمولا سرت میخوره به اون جایی که چسبیده بودی و گریه میکنی.
حیف باباییت نیست که ببینه چقدر شیطون شدی.
جاهای خطرناک که میری تا بلند صدات میکنم و میگم برگرد تندتر میری و فرار میکنی که نگیرمت.
وقتی واسه خودت میچرخی تو خونه یه ذره چهاردست و پا میری و یه لحظه میشینی من رو نگاه میکنی و دوباره میری. انگار میخای مطمئن شی هستم. خیلی این حرکتت رو دوست دارم.
مامان فدات بشه نازدار من. خیلی بلایی. خیلی دوست دارم. عاشقتمممممممممممم.