آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

دلتنگیهای آرشیدا

1393/2/9 14:39
نویسنده : سمانه
736 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.

این روزها که بابای آرشیدا رفته ماموریت و نیست آرشیدا بیشتر از دفعات قبل دلتنگ باباش میشه.

دلم واسه بچه هایی که بابا ندارن میسوزه. بیچاره مادراشون چی میکشن.

خدایا سایه پدر و مادر رو از سر هیچ بچه ای نگیر.دلشکسته

به هر بهونه ای یاد باباش میکنه و ما با این حرفا که بابا رفته سر کار که پول بیاره و برات عروسک جارو برقی یخچال بخره قانعش میکنیم. خدا رو شکر که بچه ها زود قانع میشن و فراموش میکنن.سکوت

دیگه بعضی وقتا خودش میگه بابایی کجاست؟ رفته سر کار. عروسک بخره. جارو برقی. یخچال....

و خودش قضیه رو حل میکنه واسه خودش.

چند روز پیش بیخودی لجبازی میکرد و داشت اذیت میکرد. بهش گفتم میندازمت بیرون ها. اومده به من میگه منو بنداز بیرون. موندم چکار کنم. بحث رو عوض کردم. حالا چند دیقه بعد به من میگه بیا ببلم تو رو بندازم بیرون. منو میگی از خنده مردم....خنده

دیروزم قیچی رو برداشته بودم بهم میگه سمان مواظب باش. دستت رو میبری. خون میاد. گریه میکنی. اشک میریزی. اینجا همه اشک میشه...ترسو

دیگه عصرها هم نمیخوابی و شب دیگه تا 11 میخوابی. اگه عصر یک ساعت بخوابی شب 2 و 3 به زور میخوابی. برای همین دیگه اصراری به خواب عصرت ندارم. تو هم که از خداته.

راستی نقاشیت هم پیشرفت کرده. قبلا فقط ماهی میکشیدی. الان چشم چشم دو ابرو هم میکشی. خیلی هم ناز و جیگر. الهی قربونت بره مامان.متنظر

دیروز هم رفتیم برات مقوا و کاغذ رنگی و قیچی و چسب خریدم تا با هم کاردستی درست کنیم.

چسب میزدی و میچسبوندی و میگفتی وای چه خوشگل شد بدیم به بابایی.محبت

تقریبا هر روز میبرمت پارک.

دیگه چیزی یادم نمیاد از کارات.

بریم سراغ عکسات:

 

اینجا کتابخونه آرشیداست. میره کنارش میشینه و گاهی یک ساعت کتابارو ورمیداره و مطالعه میکنه.

 

 

 

قبل از رفتن به پارک

 

 

در مسیر پارک

 

ادامه مسیر پارک

 

پارک بعد از سرسره بازی حسابی

 

این نقاشی ماهی رو 3 ماه پیش برای اولین بار کشید.

 

 

اینم چشم چشم دو ابروی شما. میمیرم واسه گوشهای تا به تاش. مامان فدات بشه.محبتبوسبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سوسن
9 اردیبهشت 93 19:22
الهییییییی ..... هزار ماشالا به دختر باهوش و شیرین زبونمون. ایشالا که هر چه زودتر بابایی ماموریتش تموم بشه برگرده پیشتون. بوسسسسس برای آرشیدا جون
خاله ریحان
10 اردیبهشت 93 15:27
خخخخخخخخ بپا بچت از خونه بیرونت نکنه!یهو همه جا اشک میشه!!!اخه این حرفارو از کجاش درمیاره
مامان تسنیم خانوم
13 اردیبهشت 93 8:25
چه فیگورهایی هم گرفته فسقلی ماشالله به نقاشی اش راستی هرچی کتاب خوب میشناسی معرفی کن برای نمایشگاه کتاب میخوام
مامان تسنیم
13 اردیبهشت 93 22:47
انشالله همه بچه ها را کنار پدر مادرشون باشن روزها که میرم سرکار همش تسنیم از مامان بزرگاش میپرسه مامانم کجا رفته؟ بابام کجا رفته؟ جرأت ندارم زنگ بزنم باهاش حرف بزنم اونوقت تا بیام بهونه گیری میکنه
آتنا مامانیه روشا یدونه
15 اردیبهشت 93 15:02
آخی عزیزم چه قدر سخته تحمل دوری بابا هم برای تو که فسقلی هم برای مامانی من که بابای روشا دوساعت دیرتر از معمول میاد خونه هم خودم خسته و بی حوصله میشم هم روشا بهونه گیر .