تولد 2 سالگی عشقم
امروز عشق مامان 2 سالش تموم میشه.
دو ساله گذشته و 9 ماه قبلش عین فیلم از جلوی چشمم رد میشه.
بارداری شیرینم ، انتظار تولدت ، استرسهای سلامتیت و کی دنیا اومدنت و بودن باباییت پیشم تو اون شرایط سخت. بدنیا اومدنت و دردها و افسردگی بعد از زایمان تو 10 روز اول تولدت. سختترین روزها برام همون 10 روز اول تولدت بود.( به اندازه 10 سال زندگیم اشک ریختم.)
شیطنتهات، نخوابیدن هات، چهار دست و پا رفتن و راه رفتنت، اولین کلمات و اولین جمله هات، اولین شعرهات.... حاضر جوابی ها و بلبل زبونی هات.
مریض شدنت و اون ویروس لعنتی که دهنت رو پر آفت کرده بود و سه شب تو تب میسوختی و تا صبح تو خواب پاشویت میکردم و ازینکه نمیذاشتم بخوابی کلافه شده بودی. مامان بمیره برات. هیچی نخوردنت تو اون مریضی و اینکه 6 روز حتی شیر من رو هم نخوردی و فقط روزی یکی دو تا دنت میخوردی.
از شیر گرفتنت و بهونه گیریهات و لجبازیهای جدیدت.
الانم که دیگه شیرین زبونیهات دلمو میبره و یه ریز صدام میکنی سمان. بعضی اوقات میگم جان سمان و بعضی اوقاتم میگم مامان سمان.
بابات 8 م فروردین اومد پیشمون. امسال بنا به دلایل رفت و آمدی تصمیم گرفتیم تولدت رو خونه عزیز بگیریم. گرچه جای مامان جون و باباجون و عمه هات خیلی خالی بود ولی خوش گذشت.
10 هم تولدت رو گرفتیم. کاملا متوجه تولد بودی و از پارسال خیلی بهتر همکاری کردی. ولی متاسفانه عکسای خوبی نتونستیم بگیریم. نمیدونم تنظیمات دوربین به هم ریخته بود یا نور بد بود.
خلاصه حسابی ذوق کردی و بهت خوش گذشت و 10 باری شمع رو فوت کردی.
اینم عکساش:
زحمت تزیینات تم کیتی رو خاله ریحان عزیز کشیدن که ازشون خیلی ممنونم.
گیفت به همه مهمونها تقویم دادم. به دخملای مهمونمون پریا جون و صبا خانم هم یه قاب کیتی 3 تایی و یه لواشک و پاستیل دادیم. که یادم رفت ازشون عکس بگیرم.
اینم عسل مامان با کیکش.
اینجا هم سوار دوچرخه ای که باباجونش براش گرفته شده و داره کیف میکنه. یه سره هم زنگشو میزنه .
و اما خوراکی ها
توپک هویج و بیسکوییت که خیلی خوشمزه شده بود و همه دستورش رو گرفتن.
ژله تو پوست پرتغال که خیلی خوشگل شده بود.
کرم کارامل. ژله به شکل گربه . ژله پوست پرتغال و ژله با تیکه های میوه
سالاد ماکارونی
غذای اصلی هم زرشک پلو با مرغ بود که عکس ازش ندارم.
اینم تقویم عسل مامان که خاله ریحان طراحیش کرده. البته اونیکه چاپ کردیم یکم تغییر کرد ولی اصل تقویمش همین بود. فایل اون یکی رو ندارم فعلا.
این هم از جشن تولد 2 سالگیه خانم طلای من. الهی مامان فدای ذوقش بشه از خوشحالی اون شب سر شام همش واسه خودش شعر میخوند. وقتی که باباش کیک رو آورد خونه خیلی ذوق کرد و نشست زمین و میگفت بذار اینجا و وقتی کیک رفت تو یخچال گریش گرفت. بهش گفتم مهمونا که بیان کیک رو میاریم روش شمع میذاریم و شما فوت میکنی. از اون به بعد هی میگفت مهمونا بیان دیگه....
الانم خیلی ناز گرفتی خوابیدی. ساعت 4:30 صبحه و قراره 6 صبح راه بیفتیم بریم شمال.
من گفتم پست تولدت رو بذارم که اونجا وقت این کارها رو ندارم.
میبوسمت زندگیم. ایشاللا 120 ساله شی.