22 ماهگی
دخترم امروز بیست و دومین ماه زندگیت هم به پایان خودش رسید و درست 2 ماه دیگه وقت داری تا 2 ساله شدنت.
زمان داره به سرعت میگذره و شما بزرگ میشی و ما از دیدن مراحل رشدت بهترین لذت دنیا رو میبریم.
دیدن اینکه هر روز درکت شعورت فهمت از زندگی بالا میره و خواسته هات بزرگتر میشه.
عاشقتم و میخوام توی لحظه ای که محکم بغلم کردی دنیا ساعتی بایسته و من ازش حسابی لذت ببرم.
این روزا یکم سرما خوردی و آبریزش بینی داری و از دیروز سرفه های تکی هم بهش اضافه شده. منم از ترسم که نکنه گلوت چرکی بشه زود بردمت دکتر. دکتر گفت مشکل خاصی نداری و بهت همون شربت پدی کاف و دیفن رو بدم که خودم داشتم میدادم.
با دکتر یکم حرف زدی و دکتر متعجب شد و گفت با اینکه هنوز 2 سالش نشده خیلی خوب حرف میزنه.
تازه توی خونه مراحل معاینه دکتر رو چند بار بهت گفته بودم و گفتم خانم دکتر معاینت میکنه و بهت دارو میده که خوب شی. ازت میپرسیدم رفتیم پیش خانم دکتر بهش چی میگی؟ میگفتی: منو خوب کن.
چند روز پیش سویی شرت تنت بود دست توی جیبت کردی و گفتی جیب دارم. پول دارم. برم خرید. خونه بخرم. و رفتی سمت در و به من گفتی کدابظ. بعد هم میگفتی یکی بخرم دوتا بخرم.
من مردم از خنده.
یه روز هم رفتی به بابام گفتی پدرجون ببل کن. اون داشت قرآن میخوند جوابتو نداد.سریع اومدی پیش من و گفتی مامانی ببل کن. من بغلت کردم. بعد پدر جون صدات کرد گفت آرشیدا جان بیا بغلت کنم. گفتی نه دیگه مامانی ببل کرد.
هر شب قبل خواب مسواک زدن منو با دقت نگاه میکنی و بعد من برات مسواک میزنم. ولی هنوز تف نمیکنی و کفها رو میخوری. هر چی بهت میگم تف کن اینجوری. فقط اداشو درمیاری و همه رو میخوری. شاید چون خمیر دندونت خوشمزس.ههههههه
تازه به من میگی مامانی برای من تف کن. یعنی من به جات تف کنم.
امروز صبحم سرفه کردی و من اتاق بودم و پیشت نبودم. دیدم بعدش به خودت گفتی جان. معمولا سرفه میکردی بهت میگفتم جان. من و عزیز حسابی خندیدیم از این حرفت.
تا پدر جون میاد خونه هم بهش میگی پدر جون چی خریدی؟ و اگه چیزی دستش نباشه شاکی میشی و میگی ا چی خریدی؟؟؟؟
امروز داشتی نقاشی میکشیدی واسه خودت که دیدم میگی " چش چش دو ابرو . دماغ و دهن یه گردو. گوش گوش دو تا گوش .موهاش فراموش نشه.
موقع کار کردن هم هی میخوای کمک کنی و خیلی با مزه کار میکنی. عکساش رو میذارم.
هر کی هرکاری میکنه هی میپرسی چکار میکنه؟ مثلا عزیز چکار میکنه؟ پدر جون چکار میکنه؟توی تولد میگفتی دایی حمید چکار میکنه؟
کلا آخر یا اول اکثر جمله هات اسم یه نفر هست و همیشه خطاب به کسی حرف میزنی.
پریشب همه برقا خاموش بود و میخواستیم بخوابیم. پاشدی داشتی میرفتی بیرون. میگم کجا؟ میگی استخون بیارم هاپو بخوره. و به عروسکت اشاره کردی. منم جورابت دم دستم بود دادم بهت و گفتم بیا بده بهش. دادی بهش و با دهنت صدای خوردن دراوردی. و جوراب رو پسم دادی و گفتی خورد بازم بده. منم بهت گل سرت رو دادم و .......... قربون قدرت تخیلت برم مامانی.
توی دستشویی میگی این چیه مامانی؟ خودت میگی شیر آبه. دوباره میگی این چیه مامانی؟خودت میگی دستماله و .....
اگه مزاحم کاری که داری انجام میدی بشیم و بهت دست بزنیم میگی نکن منو.
دیروز تو دستشویی بنا به دلایلی که گفتنش ضایس زمین خوردی و لباسات کثیف شد منم همه رو دراوردم و حولت رو پیچیدم و دادمت به عزیز تا اونجا رو جمع کنم. مامانم واسه اینکه سردت نشه بردت روی بخاری نگهت داشت که گرم بشی. با تعجب نگاهش کردی و گفتی عزیز چکار میکنی منو؟
تو آشپزخونه دمپایی گذشتیم برات که بپوشی چون سرامیکه سردت نشه. اومدی دمپاییت رو پوشیدی و دمپایی منم آوردی گفتی بپوش سرده. سریع بپوش.
دیگه چیزی یادم نمیاد.
میریم سراغ عکسها:
در حال تماشای عمو پورنگ
اینم کمک در پهن کردن لباساش. چه خوشگل پهن کرده دخترم!!!
دخملم در حال گردگیری
اینم عکس پلیوری که تازه براش بافتم.