20 ماهگی آرشیدا
سلام سلام. یه سلام گنده به همه دوستای گلم و نینیهای نازشون که بیشتر از 2 هفتس ازشون بی خبرم.
در اولین فرصت به همه دوستای لیستم سرمیزنم و از خجالت همتون درمیام.
طبق معمول بابایی آرشیدا اومده بود و ما با هم رفته بودیم شمال و حسابی سرمون گرم بودو وقت و موقعیت نت اومدن رو نداشتیم.
آرشیدا هم یه سرمای خفیفی خورده که فقط آب ریزش بینی داره و گاهی عطسه که تو این 2 هفته خوب نشده و ادامه داره.
از احوالات خودش بگم که عالیه. حسابی شیطون و با نمک و شیرین زبون شده.
به باباجونش میگه کچل و وقتی ازش میپرسیم موهای باباجون چی شده؟ میگه پشه خورد.هههههههه
شعر یه توپ دارم قلقلیه رو با هم میخونیم به این صورت که
من میگم یه توپ دارم
آرشیدا: خلخلیه
من: سرخ و سفید و
آرشیدا: بزنم هبا میره
من: من این توپو
آرشیدا: نداشتم
من: مشقامو خوب
آرشیدا: نبشتم
من: بابام بهم
آرشیدا : عیدی داد
من: یه توپ
آرشیدا: خلخلی داد.
بعدم جیغ و دست و هورای اطرافیان.
امروز هم عنوان یکی از کتابهای دودو رو خودش به درستی گفت. اومد کتاب رو آورد جلو و گفت دودو اصلا ننر نیست ورزشکاره خبل نیست.
وقتی چیزی میخواد بخوره مثلا میمی. میاد میگه میمی میخولی؟ دوست دالی؟ آده آده.
هر چیزی رو هم که نتونه باز کنه یا بلند کنه میگه سنگینه.
به عمش گفتم موهام رو کوتاه کنه و داشت کوتاه میکرد و آرشیدا با یه ذوقی داشت نگاه میکرد بهش گفتم عمه داره آرایشگری میکنه و موهای مامان رو قیچی میکنه بعد اومد تو بغلم نشست به باباش گفتم بگیر ببرش الان روش مو میریزه. وقتی باباش گرفت ببرش جیغ و داد راه انداخت و میگفتآرایشگر ببینم.
فامیلیش رو هم مدتیه یاد گرفته و خیلی بامزه میگه.
اول کتابهای حیواناتش نوشته مثلا من یک سگ هستم. و اون حیوون رو از زبان خودش معرفی کرده.
حالا آرشیدا میاد کتابهای ما رو برمیداره و باز میکنه و شروع به خوندن میکنه و میگه من خودم هستم.
وقتی من و همسری همدیگرو بغل کنیم میاد وسطمون و ما هم بغلش میکنیم و میگیم 3 تایی بغل.
اونم تا ما رو تنها ببینه میاد و میگه 3 تایی ببل.
تو تاسوعا و عاشورا انقدر شیطونی کرد که همه فامیل و دوست و آشنا به عمه هاش گفتم برادر زادتون چقدر شیطونه. خلاصه آبرومون رو برد.
البته حسین حسین هم میگفت و سینه میزد گاهی.وقتی میخواد بلندمون کنه میگه پاشو یا للی کن.( یا علی کن.)
همش هم میگفت قدم بزنیم و بغلمون نمیومد مگه خیلی خسته میشد. بچه دختر دایی همسرم که اسمش نیلاست و یک سال از آرشیدا بزرگتره میگفت پس این قدم کجاست بزنیمش؟ چرا پیداش نمیکنیم؟ههههههههههه
دیروز یه اتفاق بد هم براش افتاد که خدا خیلی رحم کرد بهمون و بخیر گذشت.
از توی کابینت پارچ کریستال رو کشید بیرون و انداخت زمین و شیشه شکسته هاش پاش رو خراش داد که خلیلی عمیق نبود. ولی به خاطر شستشو با بتادین و فشار دادنش برای اینکه خونش بند بیاد خیلی گریه کرد و تا دیروز هم جوراب شلواری پاش میکردم که نبینه و نترسه. چون خیلی ترسیده بود.
چند ساعت بعدش که برده بودم دستشویی بشورمش تا پاشو دید کلی گریه کرد و بعدش هم نمیذاشت پوشکش کنم و میترسید به پاش کار داشته باشم و هی پاهاشو جمع میکرد و گریه میکرد. بمیرم براش.
اولین بار بود اینجوری زخمی شد و انقدر خون اومد ازش.
راستی نینی خاله سمیه هم 10 آبان به دنیا اومد و اسمش رو هم رادین گذشتن. رفتیم دیدیمش خیلی گوگولی بود. خدا حفظش کنه.
نینی خاله نیره هم 23 آبان دنیا اومد و اسمش رو علیرضا گذشتن. ایشاللا اونم خدا حفظش کنه. راهش که دوره شیرازه نمیتونیم ببینیمش ولی منتظریم مامانش عکسش رو تو وبش بذاره و ببینیمش.
خوب دیگه بریم سراغ عکسهای آرشیدا که تو این مدت کلی عکس داشت که گلچین کردنش خیلی طول کشید.
نماز خوندنش خونه باباجونش ...
آرشیدا و نیلا ( البته آرشیدا بهش میگه میلا)
این لباسیه که پارسال این موقع میپوشید. قربونش برم دخترم چقدر بزرگ شده.
توی عکس هم داره ادای ماهی رو درمیاره.
این لباس و تلش رو هم خودم براش بافتم.
اینجا هم داره به عروسکش شیرین میمی میده.
اینم زخم پاش که وقتی خوابید براش تتراسکیلین زدم و ازش عکس گرفتم. مامان بمیره براش.
راستی به پست قبلی عکسهای جدید هم اضافه شد.