آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی ما

عکسهای آتلیه

برای دیدن عکسهای آتلیه آرشیدا نازی به ادامه مطلب مراجعه کنید: توضیح: اول اینکه عکسها تو آتلیه بهاران( دوست عزیزم لیلا جون) گرفته شده که قبلا در موردش صحبت کرده بودم و قول داده بودم که بذارمشون. دوم اینکه ست آتلیه و شال و کلاه دخملی رو خودم براش بافتم. سوم اینکه اون روز آرشیدا از زیاد توی ماشین و ترافیک بودن خسته بود و بداخلاقی کرد و نذاشت بیشتر عکس بگیریم ازش.   چهارم اینکه برای زودتر آپ شدن عکسها و وبلاگ حجم عکسها و  به اجبار کیفیتشون رو کم کردم.     ...
29 دی 1391

بیرون اومدن اولین مروارید آرشیدا از صدف

        دیشب بیشتر از شبای دیگه از خواب بلند شدی و تقریبا هر یه ربع تا نیم ساعت بیدار میشدی. صبح هم که داشتی خیلی بی قراری میکردی بهت استامینفون دادم و اومدم به لثت ژل بی حس کننده دولوژل رو بزنم که دیدم دستم به تیزی دندونت خورد. کلی ذوق کردم و برای مطمءن شدن رفتم یه قاشق چایخوری آوردم و زدم به لثت که دیدم بله صدای خوردن قاشق به دندونت میاد. کلی بغلت کردم و بوسیدمت و فشارت دادم. دیروز مادر جون برات آش دندونی پخت و برد مدرسه و به همکاراش داد. چه دستش سبک بود یک روز نشده دندونت از لثه زد بیرون. امروزم خیلی بیقرار و بی تابی. فکر کنم خیلی درد داری مامان فدات بشه. الانم اومدی پامو...
27 دی 1391

مرحله فینال مسابقه تصویری کوشولوها

ورژن سه مسابقه تصویری کوشولوها مرحلـــــه فینــــــــال دوستان خیلی ممنون از همتون که به آرشیدا هندونه تو دور مقدماتی رای دادین. آرشیدا به فینال راه پیدا کرد. لینک مسابقه رو میذارم. تا سه شنبه ساعت 10 صبح وقت دارید که برید و بهش رای بدید. شمارش همون 1124 هست. باید به 3 نفر رای بدید و آدرس وبلاگتون رو هم حتما بذارید. ممنون از همتون. http://meysamak.blogfa.com/post-714.aspx     پی نوشت: آرشیدا توی 150 عکس که توی مسابقه شرکت کرده بودن رتبه 16 هم رو از آن خودش کرد. ممنون از همه اوناییکه بهش رای دادن.   ...
12 آذر 1391

مسابقه تصویری کوشولوها

آرشیدا هم تو مسابقه شرکت کرده دوستان. اگه دوست داشتین بهش رای بدین. برای رای دادن بایدبرید توی نظرات و حتما آدرش وبلاگ یا میلتون رو بدین و به 3 نفر  رای بدین. آرشیدا تو گروه 13 هست و شمارش 1124 هست. اینم عکس آرشیدا: اینم لینکش: http://meysamak.blogfa.com/post-710.aspx   بوس برای همه دوستای مهربونمون.   پی نوشت: آرشیدا توی 150 عکس که توی مسابقه شرکت کرده بودن رتبه 16 هم رو از آن خودش کرد. ممنون از همه اوناییکه بهش رای دادن.   ...
7 آذر 1391

آرشیدا گفت بابا

وای دارم از خوشحالی بال درمیارم و ذوق مرگ میشم. امروز چه روز خوبی بود. شب آرشیدا داشت غر میزد که بهش گفتم آرشیدا امروز بابایی رو ندیدیم و فیلم باباش رو براش گذشتم یه دفعه ذوق زده شد و دست و پا زد و گفت بابا. چند بار پشت سر هم....... منم سریع گوشیم رو دراوردم و صداشو ضبط کردم. بعدم ازش فیلم گرفتم. خیلی لحنش با حال و خواستنیه. میخام براش بمیرم وقتی میگه بابا. از سر شب تا حالا هی میگه بابا. زنگ زدم به باباش گفتم و اونم کلی خوشحال شد و همون موقع آرشیدا باز گفت بابا. اولین کلمه ای که گفت تو تاریخ 27 آبان 91 بود که گفت آب. امروز 3 آذر 91 آرشیدا تو سن 7 ماه و 21 روزگی دومین کلمه که بابا بود رو گفت. خیلی خوشحال...
3 آذر 1391

سومین ماموریت بابایی

بابایی برای سومین بار ما رو برای یک ماه نمیبینه. چون بجای دوری برای ماموریت میره . خیلی ناراحتشم. خدا بهش صبر بده. من که طاقت یک نیم روز دوری تو رو ندارم. بیشترین دوریمون 2 ساعت بوده که دلم برات غش رفته. فکر ندیدنت منو میکشه. خیلی دوست دارم شیرینتر از عسل زندگیم. بابایی هم عاشقته. امروز ساعت 5 صبح رفت. من بیدار شدم که ازش خداحافظی کنم. وقتی گفت برم اتاق آرشیدا رو ببوسم و برم در رو که باز کرد دید پشت دری. خیلی تعجب کردیم و خدا رو شکر کردیم که در به سرت نخورد. فکر کنم توام فهمیدی بابایی داره میره بیدار شدی برای آخرین بار بری تو بغلش. بابایی خیلی خوشحال شد. منم همینطور. ولی بعدش پدرمو دراوردی و 7 صبح خوابیدی. نارا...
30 آبان 1391

7 ماه و نیمگی

امروز دخمل ناز من 7 ماه و نیمشه. دیروز رفتیم خونه باباجونش و خداحافظی کردیم تا 1 ماه بعد که بابایی از ماموریت برگرده. من و بابایی هم داریم وسایل رو جمع میکنیم که فردا بریم تهران. به اصرار بابایی با این همه کاری که امروز داشتیم بیرون رفتیم تا آخرین گردش 3 نفرمون رو هم بریم. خوش گذشت و شما هم خوش اخلاق بودی و کلی خندیدی و ذوق کردی. مامان فدات بشه که بهترینی واسه من. اگه تو نبودی نمیدونم چطوری باید دوری بابایی رو تحمل میکردم. تو همدم و مونسمی. عشخ مامانی تو. اینم چند تا از عکسای امروز آرشیدای مامان: ...
26 آبان 1391

آرشیدای تب دار

سلام دوست جونا. آرشیدا دیشب تب داشت و بی حال بود. تا صبح 10 دفعه بیدار شد و گریه کرد. امروز بردیمش دکتر. دکتر معاینش کرد و گفت چیز خاصی نیس. گفت تا یه هفته بیرون نبریمش و کسی بوسش نکنه. استامینوفن و کتوتیفن و قطره بینی داد که اگر بینیش گرفت استفاده کنیم. سر شب که داروهاشو دادم با کلی گریه و مقاومت خورد. بعد گریه بغلش کردم و تو بغلم سریع خوابش برد. بی سابقه بود به این راحتی بخوابه. خیلی بی حاله. دلم براش میسوزه عزیز دلم مثل قبل نمیتونه شیطونی کنه . وقتی چهار دست و پا میره هی سرشو میذاره زمین. راستی فکر میکردم این ماه اصلا وزن نگرفته باشه و کم هم کرده باشه ولی مثل اینکه ق...
20 آبان 1391